کتاب عقاید یک دلقک اثر معروف هاینریش بل، زندگی و افکار دلقلکی شکست خورده به نام هانس شنیر را به تصویر می‌کشد؛ دلقکی که به دلیل متفاوت بودن در نوع نگرش به زندگی و مذهب خانه‌ی پدری خود را ترک می‌کند و از سوی همه حتی خانواده‌اش طرد می‌شود. ماری معشوقه‌ی هانس او را به دلیل کاتولیک بودن ترک کرد و همین موضوع برای دلقک داستان کافی بود تا افکار و عقاید جامعه‌ی کاتولیک را زیر سؤال ببرد. از داستانش بدم نیامد اما کتاب هرگز نتوانست کشش یا همدلی واقعی در من ایجاد کند. البته اینها فقط نظر شخصی من است، اما در لحن روایت این کتاب ها نوعی خود مقدس پنداری یا مقدس نمایی احساس می کنم که تا حدودی آزاردهنده است.

داستان از این قرار است که هانس شنیر همسری به نام ماری دارد یا باید گفت قبلاً چنین همسری داشته است. ماری، همسر سابق او، پس از آنکه هانس را یک شخصیت بازنده در زندگی می‌یابد و بعد از شکست مفتضحانه‌ی هانس در اجرایی که در شهر بوخوم داشته، تصمیم به ترک او می‌گیرد تا زندگی‌اش را با سیاست‌مداری موفق و جاه‌طلب ادامه دهد. بعد از پایان جنگ، دیوار جنگ سرد، وسط شهر برلین قد علم می‌کند. همان موقع، تنها برادرتان هم مُبلغ دینی می‌شود و پرسش‌های مذهبی شما را کفر و گناه تلقی می‌کند. در دبیرستان با دختری آشنا می‌شوید که شبیه به شما فکر می‌کند و عاشقتان است، اما همان ایدئولوژی که کودکی و نوجوانی‌تان را نابود کرده‌بود، برای به تاراج بردن جوانیتان هجوم می‌آورد و فردی که دوستش دارید را از شما دور می‌کند.

بلکه چند نقد بسیار دردناک را نثار قماش دست اندرکار کلیسا می کند. همان کلیسا و آدمهایی که ماری (عشقش را) از او ربودند و دردناک آنجاست آن چیزی که ماری را از او دور کرده است یک ایدئولوژی است! از گوشت و پوست و استخوان ساخته نشده است یا بهتر بگویم مرد دیگری قلب ماری را نربوده است تا بلکه بتوان با روش هایی مثلا هدیه دادن یک شاخه گل رز دوباره قلبش را بدست آورد، یا حتی آن مرد را سربه نیست کرد تا دوباره ماری به او نزدیک شود. چیزی که ماری را از او دلسرد کرده است “کلیسا و مسیحیت” است!

توی بخش جملات زیبای کتاب های معروف هم به همین صورت نوشته شده. این کتاب و من با صدای آرمان سلطان زاده گوش دادم،صدایی دلنشین و عالی ،کتابم که فوق العاده ست. تفاوت تعداد صفحات به عوامل مختلفی بستگی داره دوست گرامی و الزاماً به معنی سانسور نیست. این واقعیت که منتقدان خود قابل انتقاد هستند چیز زیاد بدی نیست، عیب آن است که آن‌ها به برنامه خود به دید انتقادی نگاه نمی‌کنند و خود را عاری از نقص و اشکال می‌بینند، و این خیلی ناخوشایند است.

در زمینه ادبیات جنگ و ادبیات پس از جنگ کتاب هایی مانند سفر به انتهای شب (سلین)، سلاخ خانه ی شماره پنج و شب مادر (هر دو از کورت ونه گات) کتاب های بسیار بهتری هستند. به هر حال این تنها سلیقه شخصی من است که کتاب هایی را که از زبان مقصر ماجرا یا لااقل یک فرد بی ادعا روایت می شوند را همدلانه تر می دانم. هاینریش بل (Heinrich Böll) در نگاه اول یک عاشقانه‌ی خاطره‌انگیز را به شما ارائه خواهد داد اما در چالش‌های میان شخصیت اصلی داستان با جامعه و اطرافیانش می‌توانیم ردپای حمله به افکار کشور آلمان در قرن بیستم را مشاهده کنیم. در کتاب عقاید یک دلقک هیچ فردی از گزند انتقادات بل در امان نیست و هانس با نگاه و زبانی تلخ از اتفاقات سیاسی و مذهبی کشورش ایراد می‌گیرد. هاینریش بل (Heinrich Böll) در نگاه اول یک عاشقانه‌ی نوستالژیک را به ما عرضه می‌کند اما در چالش‌های میان شخصیت اصلی داستان و جامعه می‌توان ردپای حمله به افکار جامعه‌ی آلمانِ قرن بیستم را هم مشاهده کرد.