خرگوش، گوسفند، سنجاب، گاو، زرافه، خلاصه همه حیوونا، هم توی صف ایستادن. این معلم عزیز هم راضی و خوشحال از این کار و از خوشحال کردن بچه‌ها به زندگی خود ادامه داد. بچه‌ها اگر امام زمان بیایند ما هر چیز خوبی که دوست داریم داشته باشیم می‌تونیم داشته باشیم، حیوانات وحشی به ما کاری ندارند و… همه جا پر از خوبی میشه. اونم جواب داد که از راهنمایی‌های کتاب پرورش گل‌ها استفاده کرده. هم چنین جالب است بدانید طی آخرین تحقیقاتی که پژوهشگران کرده‌اند به این نکته دست یافتند که قصه‌ها قدرت تمرکز و دقت را در کودکان افزایش میدهد.

شاید مرا مثل خودش خیال می‌کرد، ولی من بدبختانه نمی‌توانم گوسفند را از پشت جعبه ببینم. شاید من هم یک خورده مثل آدم بزرگها هستم. کتاب دختری با روبان سفید نوشته‌ی مژگان کلهر است. قهرمان داستان دختر کوچکی به اسم شیرین است که همراه مادرش در خانه‌ی زنی به اسم احترام زندگی می‌کنند. احترام زن خوش‌اخلاقی نیست و رازهای پنهانی دارد که آن‌ها را همیشه از دیگران مخفی می‌کند. شیرین کم‌کم کنجکاو می‌شود از رازهای احترام باخبر شود و راهش به زیرزمین مرموزی می‌رسد که نقاشی‌ای بزرگ به دیوار آن زده شده است.

گفت اینو بخور که جون داشته باشی و توی مسابقه اول بشی. تندرو دندون‌هاش رو به هم‌دیگه فشار داد و لب‌هاشم محکم بست. زودی کفش‌های ورزشی‌شو پوشید و به طرف لونه تیزرو راه افتاد. وقتی او را دید تعجب کرد که دوباره پیتر چه بلائی سر کت و کفشش آورده است. این دومین کت و کفشی بود که در طی دو هفته گذشته گمشان کرده بود.

شیر قصه ما از جاش بلند شد وراه افتاد به طرف خونه فیل کوچولو. توی طول روز شیر کوچولو خیلی بازی کرده و کلی خسته شده بود، رفت که بخوابه ولی هرچی به این پهلو و اون پهلو چرخید خوابش نبرد فکر کرد چکار کنه آخه خیلی کلافه شده بود. دو تا بچه موش بودند که با هم دیگه دوست بودند. گاهی وقت‌ها با اجازه مامان‌هاشون به لونه همدیگه میرفتن و بازی می‌کردن. اسم یکی از بچه موش‌ها تندرو بود و اسم اون یکی تیزرو.

تصمیم گرفت دراز بکشد و به بازی آن‌ها نگاه کند. اونا بالاخره توجه آدما رو به خودشون جلب کردن. آدما راه افتادن دنبال حیوونا تا خرسه رو توی گودال پیدا کردن. اونا تصمیم گرفتن خرس زورگو رو به باغ وحش شهر تحویل بدن. وینی از بس که عسل خورده بود وقتی خواست از لونه ی خرگوشه بیرون بره ،شکمگنده ش وسط در گیر کرد و سرش توی علف و کاهی که برای گاو  و گوسفندا جمع کرده بودن فرو رفت. انگار وینی تصمیم داشت تا بدون اجازه توی غذای همه ی حیوونا بپره.

بچه‌کلاغ در پاسخ می‌گوید درست است که او زبان فیل را بلد نیست ولی آن دو می‌توانند به زبان اشاره و با نگاه با یک دیگر ارتباط برقرار کنند و احساس خود را به یک دیگر منتقل کنند. مادر که تا حدودی آرام شده است این‌بار برای فیل اظهار نگرانی می‌کند و از او می‌خواهد که از فیل رفتارهای کلاغ‌ها را نخواهد. بچه کلاغ که دیگر بی‌حوصله شده است می گوید من می‌دانم با چه کسی دوستی می‌کنم.

مجموعه کتاب خاطرات یک بچه ی چلمن اثر جف کینی یکی از بهترین رمان های پسرانه می باشد که توسط انتشارات پرتقال به چاپ رسیده است. جفری پسر باهوشی است که علاقه دارد اتفاقات و روزمرگی های خود را ثبت کند او و دوستش گرگ هفلی همیشه و همه جا باهمند و ماجراهای جالبی را رقم می زنند. این مجموعه در فضای شاد و همراه با تصاویر توصیه های اخلاقی تربیتی را نیز ارائه می دهد.

سپس از دخترش خواست تا تخم مرغ ها را بشکند. زمانی که تخم مرغ ها را برداشت فهمید که تخم مرغ ها سفت شده اند. این دختر همیشه در زندگی در حال جنگ بود. به نظر می‌رسید هر مشکلی که حل می‌شود، یک مشکل دیگر به دنبالش می‌آید.

همین طور که زیر بوته‌ها می‌دوید و ورجه ورجه می‌کرد، چشمش به چیزی افتاد که زیر بوته‌ها برق می‌زد. شما می‌توانید فعالیت کودکان‌تان را با گفتن داستان‌های جذاب به آن‌ها افزایش دهید. برای منظم شدن و فعال شدن کودکان در امور مختلف روزمره، قصه گویی یک آموزش بسیار جذاب و کاربردی است.