به همین ترتیب ویکتور فرانکل و دیگر بازماندگان اردوگاه‌های کار اجباری نازی‌ها، ازجمله افرادی بودند که توانایی ساختن معنا برای زندگی خود در آن شرایط را داشتند. کسانی که در انتهای رنج‌ها و مشقت‌های خود، روزنه‌ی امیدی می‌دیدند. فرانکل، با تجربه‌ی اردوگاه‌های مرگ نازی‌ها و در جملاتی از کتاب انسان در جستجوی معنا، دقیقا می‌داند که این گذر چقدر دشوار به نظر می‌رسد. اما قدرت پذیرش شرایط وخیم زندگی، مانند زندگی در اردوگاه کار اجباری، اگر با استفاده از خوش‌بینی و امید تراژیک (به عبارت دیگر، از طریق معنادرمانی) همراه شود، می‌تواند تأثیر فوق‌العاده‌ای داشته باشد. میزان پذیرش فرد در قبال حقیقت زندگی معیار توانایی او در تأمین معنای زندگی و در نتیجه بهبود آن و در تصویری کلی‌تر بهبود جهان است. این پذیرش اغلب دشوار است مثلا در مورد ناتوانی‌های دائمی جسمی یا بیماران روانی اما وقتی به طور کامل درک شود، شادی و خوشبختی را به ارمغان می‌آورد.

در آخرین اردوگاهی که فرانکل اسیر بود از هر 28 نفر یک نفر زنده می‌ماند و دیگران یا خودکشی می‌کردند و یا این‌که کشته می‌شدند. وی پس از بررسی‌های بسیار به این حقیقت رسید که بازماندگان قوی‌ترین، سالم‌ترین، باهوش‌ترین و … نبوده‌اند، بلکه آن‌ها کسانی بوده‌اند که برای زندگی خود معنایی داشته‌اند و به امید دستیابی بدان معنی تا پایان جنگ زنده ماندند. این معنا و هدف ممکن است یافتن اعضای خانواده، بازسازی کشور و یا هر چیز دیگری باشد. این روایت با اتفاقات وحشتناکی که گاهی به اندازه‌ی کافی توضیح داده می‌شوند کاری ندارد؛ اتفاقاتی که حتی تصور آن‌ها برای ذهن غیرممکن است؛ بلکه فقط به چند نمونه از شکنجه‌های کوچک آن اشاره می‌کند. او توضیح می‌دهد که اراده انسان به معنای واقعی می‌تواند ناامید شود  که به نوبه خود می‌تواند باعث تحریک عصب‌های نوروز (اصطلاحی برای سرخوردگی وجودی) شود.

وی تجربیات فراوانی در حیطه و حوزه معنا درمانی به درست آورده است . هم چنین در این راه متوجه شد که هر شخص باید رسالت و وظیفه ای داشته باشد که بتواند عمر خود را صرف آن نماید . این نویسنده‌ی مشهور دکترای فلسفه و پزشکی‌اش را از دانشگاه وین دریافت کرد. در دوران جنگ جهانی دوم او زندگی خود را به مدت سه سال در اردوگاه‌های آشویتس، داخاو و چند اردوگاه دیگر به اسارت گذرانده بود.

هیچ کس نمی تواند او را از رنج هایش برهاند یا به جای او رنج ببرد. تنها فرصت موجود، به نحوه ی برخورد او با مشکلات و تحمل مشقات بستگی دارد. او تأثیر بسزایی بر روی علوم انسانی، به خصوص در زمینه‌های روانشناسی و فلسفه داشت و در حالی که به‌عنوان یک روان‌شناس به شهرت رسید، او همچنین به‌عنوان یک فیلسوف نیز شناخته شده است. اگر به رویکرد معنادرمانی (اگزیستانسیالیسم) علاقه دارید و تصمیم دارید اطلاعات بیشتری در این حوزه به دست بیاورید، پس این کتاب انتخاب مناسبی برای شماست. لوگوتراپی در مقایسه با روانکاوی روشی است که کمتر به گذشته توجه دارد و به درون‌نگری هم ارج چندانی نمی‌نهد، در ازاء توجه بیشتری به آینده، وظیفه و مسئولیت و معنی و هدف دارد که بیمار باید زندگی آتی خود را صرف آن کند. معنادرمانی در واقع ابزاری است که ذهن و ناخودآگاه انسان را از پریشانی‌ها و ترس‌هایش رها می‌کند.

پاره ای از صاحب نظران بر این باورند که معنی و ارزش ها چیزی نیستند مگر مکانیسم دفاعی، واکنش معکوس و بهگرایی. لوگوتراپی سعی و کوشش دارد که بیمار را کاملا از وظیفه‌ی مسئولیت‌پذیری خود آگاه سازد. از این رو این وظیفه را بر عهده‌ی بیمار می‌گذارد که خود «انتخاب» کند. گاهی به انسان فرصت داده میشود که تفکر و تعمق کند و به چیزهای با ارزش زندگی‌اش توجه نماید. از دست دادن ناگهانی امید و شجاعت بدن را در برابر بیماری ضعیف کرده و تاثیر مرگباری دارد. بشر در انتخاب شرایط آزاد نیست بلکه آزادی اش در نوع مواجهه با شرایط است.

موارد تاریخی اینچنینی که کم هم نیستند این نظریه که «زندگی غنی درونی فقط معنا، ازخودگذشتگی و عشق را ترویج می‌کند» بی اعتبار می‌کنند. ویکتور فرانکل در کتاب انسان در جستجوی معنا به عنوان مثال کوچکی از تکنیک لوگوتراپی، مفاهیم «نیت بیش از حد» و «بازتاب بیش از حد» را ارائه می‌کند. نیت بیش از حد، ترس از چیزی (مانند شکست) است که در نهایت باعث همان چیزی می‌شود که از آن می‌ترسید. فرانکل مردی را مثال می‌زند که وقتی وارد اتاق می‌شود می‌ترسد سرخ شود. برعکس این نیز صادق است و قصدی اجباری هم به نتیجه‌ی مطلوب نمی‌رسد؛ مثال فرانکل مردی است که می‌خواهد قدرت خود را ثابت کند و هر چه بیشتر تلاش می‌کند، بیشتر شکست می خورد.