مثالی که میتوانم از تاریخ بیاورم این است. مثلاً در زمان افلاطون، سقراط و ارسطو اشخاصی بودند که امروز به آنها سوفسطائیان میگوییم، یکی از بزرگانشان هم آناگتارپوراس بوده است. آناگتارپوراس آن زمان اعتقاد داشت؛ سقراط، افلاطون و ارسطو، دیوانگانی بیش نیستند. من سند یونانی این اظهارات را دیدم و در ادامه اظهار میکرد؛ بهترین تفکر، تفکر خودش است. آقای اسدی، شما کتاب «چنین گفت زرتشت» نیچه را از متن اصلی (آلمانی) که توسط ماتسینو مونتیناری و جورجیوکولی تصحیح و تدوین شده به فارسی برگرداندید. اما داریوش آشوری به نظر نمیرسد از متن آلمانی ترجمه کرده باشد.
از آثار معروف نیچه میتوان به «این است انسان»، «انسانی زیاده انسانی»، «فراسوی نیک و بد» و «حکمت شادان» اشاره کرد. نیچه در سال ۱۸۶۹ و با ۲۴ سال سن، جوانترین فرد در نوع خود در تاریخ به شما میرود که به کرسی فیلولوژی کلاسیک در دانشگاه بازل دست یافته. نیچه بر اساس حرکت جمعی جامعه پیش میرود و مردن آرمانها و ارزشهای انسانی را در نتیجه مرگ یک ملت میداند. او مذهب را زادهی خیال میداند.او بیماری خود را موهبتی میداند که باعث رشد افکار جدید در او شدند.
او منتقد فرهنگی و فیلسوفی آلمانی بود که آثارش تأثیر عمیقی بر تاریخ روشنفکری مدرن گذاشته است. او پیش از روی آوردن به فلسفه، کارش را به عنوان یک لغتشناس شروع کرد. او در سال 1869 در سن 24 سالگی به جوانترین فردی تبدیل شد که صاحب کرسی لغتشناسی کلاسیک را در دانشگاه بازل بود. او بسیاری از نوشتههای اصلیاش را در دهۀ بعد به پایان رساند.
در مورد فردید که میگویید، من اندیشههای ایشان را خیلی عمیق ارزیابی میکنم اما چیز دیگری هم آموختم که هیچ وقت پیرو و دنباله رو تفکر خاصی نباشم. باور کنید آن قدر به اندیشههای هایدگر علاقه دارم که گاهی پایم لغزیده که هایدگری باشم، اما تلاش کردم ، در این وادی نمانم. ولی آقای رنجبر پای مقدمه امضای خودش را گذاشته است. از این نظر میتوانستم این اجازه را بدهم که نظرات شخصیشان را بیاورند.
نیچه پس از یک ترم تحصیل، به مطالعات الهیاتی خویش پایان داد و ایمان و اعتقادات مسیحی خویش را رها کرد. نیچه در سال 1869، شهروندی «پروسی» خود را ملغی کرد و تا پایان عمر، بی سرزمین ماند. او در حالی که در آلمان، سوئیس و ایتالیا سرگردان بود و در پانسیون زندگی می کرد، بخش عمده ای از آثار معروف خود را آفرید. ترجمۀ مسعود انصاری از کتاب چنین گفت زرتشت به مراتب جدیدتر از ترجمه های دیگر است و تاریخ انتشار اولین چاپ آن به سال 1377 و انتشارات جامی بر می گردد. مسعود انصاری این کتاب را به صورت غیر مستقیم، از ترجمۀ انگلیسی آن، ترجمه کرده است.
همانطور که انسان اشرف مخلوقات است، آفرینشگر هم هست. این آفرینشگری نه صفتی باشد که به انسان اضافه بشود بلکه عین آفرینشگری است. اما منظور آقای رنجبر هم فکر نمیکنم تک تک روشنفکران بوده باشد.
نیچه معتقد است که این ارزشها باعث محدودیت خلاقیت و رشد انسان شدهاند و باید کنار گذاشته شوند. نیچه همچنین به مفهوم بازگشت جاودان (Eternal Recurrence) میپردازد، ایدهای که میگوید زندگی و همه تجربیات ما ممکن است بهطور بیپایان تکرار شوند. او از خوانندگان میخواهد که به گونهای زندگی کنند که گویی آمادهاند همان زندگی را بارها و بارها تجربه کنند.
اینها نوشته آقای رنجبر، مدیر انتشارات پرسش، است. آنچه شما مطرح میکنید، ما یک فن ترجمه داریم، یکی هم انتقال روح اثر در ترجمه. من در آن حالت دوم – یعنی روح اثر – ادعا دارم که هیچ خطایی مرتکب نشدهام، اما در فن ترجمه ممکن است.
ثبت ديدگاه