نام نسل گمشده به گروهی از هنرمندان و نویسندگان – از جمله همینگوی – که در طول جنگ جهانی اول به ظهور و بلوغ رسیدند اطلاق شد. برای مثال، همینگوی در «وداع با اسلحه»، بینظمی، سرگردانی و تراژدی جنگ را توصیف میکند. این توصیفات رمان را در زمرهی آثار ضد جنگ قرار میدهد. این کتاب بر پایهٔ تجربیات واقعی همینگوی در ارتش ایتالیا در جنگ جهانی اول نوشته شدهاست. الهامبخش شخصیت کاترین بارکلی، پرستاری با نام اگنس ون کوروسکی بودهاست که در بیمارستان صلیب سرخ آمریکا در شهر میلان از همینگوی زخمی مراقبت کردهاست. همینگوی عاشق ون کوروسکی بوده و قرار بوده با یکدیگر ازدواج کنند؛ اما به دلایلی نامشخص این اتفاق نمیافتد.
زندگی و کار در محیط هنری و ادبی پاریس اوایل دهه بیست باعث شد، همینگوی استعداد نویسندگی خویش را بازشناسد ، او در بین سال های ۱۹۲۱ تا ۱۹۲۶ به طور فعال در پاریس به نویسندگی مشغول بود . در سال ۱۹۲۳ او سفری به اسپانیا کرد و تحت تاثیر خاطرات آن سفر در سال ۱۹۲۵ رمان “خورشید همچنان می درخشد “را نوشت. تسلیحات بیشتری داخل شهر بود، بیمارستانهای بیشتری زده بودند، در خیابان آدم با مردها و گاهی زنهای انگلیسی برمیخورد؛ چند خانهی دیگر هم خمپاره خورده بودند. هوا گرم و مثل بهار مطبوع بود و من از لابهلای درختان و خیابانی که از نور روی دیوار جان میگرفت، عبور کردم و متوجه شدم که هنوز در همان خانه زندگی میکنیم.
اپلیکیشن کتابخوان کتابراه برای اندروید، IOS و ویندوز در دسترس است. داستان رمان وداع با اسلحه چیست؟طی جنگ جهانی اول، ستوان هنری در شهر کوچکی در شمال ایتالیا مشغول خدمت در بخش آمبولانسهای جبههی این کشور است. او در روزهای ابتدایی که جبههی جنگ نسبتا آرام میگذشت، از زندگی در تالار ناهارخوری و میگساری میان آمبولانسها لذت میبرد. جنگ طوری آرام بود که حتی با مرخصی او برای تمام زمستان موافقت شد. زمانیکه هنری از مرخصی به جبهه بازمیگردد، با پرستاری به نام کاترین بارکلی آشنا میشود و تظاهر میکند که به او علاقمند شده است. کاترین حرف او را میپذیرد؛ در حالی که به آن باور ندارد.
در این بین اما شعلههای جنگ دوباره روشن شده است و هنری مجروح میشود. او را به بیمارستانی در شهر میلان که کاترین هم به آنجا فرستاده شده است، منتقل میکنند. جنگ هر روز شدیدتر میشود و هنری در صحبت با همرزمانش متوجه میشود که همگی تا چه حد از جنگ بیزار هستند. پیش از اینکه هنری به منطقهای کوهستانی که به آنجا اعزام شده است برسد، حملهی آلمانیها و اتریشیها شروع میشود و آنها مجبور به عقبنشینی میشوند. هنری با سه آمبولانس تحت فرمانش به عقب بر میگردد اما آمبولانسها در جادههای فرعی به گل مینشینند.
«ميدانستيم که ديگر چيزي به آمدن بچه نمانده و اين موضوع به هر دوي ما احساسي ميداد که انگار چيزي دارد ما را به شتاب وا ميدارد و دقيقهاي از هم جدا نميشديم». کاترین و فردریک چند روز را با خوشحالی با هم سپری میکنند. سپس در نیمههای شب متوجه میشوند که فردریک صبح به دلیل فرار از خدمت دستگیر خواهد شد.
ثبت ديدگاه