مادرم خوشحال می‌شود و می‌گوید باید جشن بگیریم، اما من فکر می‌کنم که این خیلی مهم نیست. یوکی سپس یک بلور سفید به نام سلنیت به من می‌دهد و می‌گوید که این بلور خوش شانسی می‌آورد و از من محافظت می‌کند. وقتی او می‌رود، باران هنوز می‌بارد و من تصمیم می‌گیرم مغازه را زودتر تعطیل کنم. به خانه می‌روم و به مادرم در درست کردن شام کمک می‌کنم. او پنیر پارمزان می‌خرد که یکی از معدود چیزهای لوکسی است که در خانه داریم و من هم به این موضوع اعتراضی ندارم. میکا می‌گوید که این اولین بار نیست که نامه عدم پذیرش دریافت می‌کند و من سعی می‌کنم او را دلداری بدهم.

با این حال، می‌دانم که هنوز سم را دارم و ارتباطمان را خراب نکرده‌ام. باید مکالمات‌مان را با دقت برنامه‌ریزی کنیم و جاهایی را پیدا کنیم که بهترین آنتن‌دهی را دارد. دو هفته‌ای می‌شود که همه چیز را به میکا گفته‌ام و گذاشته‌ام او و سم دوباره با هم حرف بزنند.

این شخصیت‌ها با داستان‌های زندگی‌شان، نشان می‌دهند که اختیارات و تصمیمات انسان چقدر می‌تواند پیچیده و پر از تضاد باشد. جولی دلشکسته در مراسم خاکسپاری سم شرکت نمی کند، تمام وسایلش را دور می‌اندازد و به هر کاری دست میزند تا سم را برای همیشه فراموش کند. اما ناگهان پیامی صوتی که سم برای جولی گذاشته بود تمام خاطرات آن دو را زنده می‌کند. تمام شب به صفحه خالی گوشی نگاه می‌کنم و سعی می‌کنم خون سردی‌ام را حفظ کنم. احساس می‌کنم که ارتباطمان به مشکل برخورده و نمی‌دانم چطور حلش کنم.

تیلر به من می‌گوید که دروغ می‌گویم و من نمی‌توانم پیام‌های سم را نشانش بدهم چون پاکشان کرده‌ام. نمی‌خواهم وارد این بحث شوم و احساس می‌کنم باید جلوی او را بگیرم. کتاب سم هستم، بفرمایید یک داستان هیجان‌انگیز از رازها، ماجراها و احساسات عمیق است. با خواندن این کتاب، شما در سفری پرماجرا در دنیای خیالی سرزمین سایه‌ها قرار خواهید گرفت و با سم در مقابل چالش‌ها و خطرات متحد خواهید شد. کتاب سم هستم بفرمایید اثری است که به طور گسترده به بررسی نیروهای ناخوشایند و تضادهای ذهنی انسان می‌پردازد. داستین تائو از طریق شخصیت‌های پردردسر خود، مانند گونه، نفرت، و آشتی، مفاهیم را ارائه می‌دهد که هر یک نمایانگر قسمتی از طیف انسانیت هستند.

مادرم در آشپزخانه نگرانم شده و درباره همسایه جدیدمان، دیو، صحبت می‌کند که به او مشکوک است. به او اطمینان می‌دهم که خوبم و قول می‌دهم که با دوستانم صحبت کنم. در نهایت، جعبه یادگاری‌های سم را در سطل زباله می‌اندازم و در حین پیاده‌روی به سمت شهر، به یاد سم می‌افتم و حس می‌کنم که هنوز هم در زندگی‌ام حضور دارد. به گذشته و خاطراتم با او فکر می‌کنم و در حالی که به سمت خانه‌های آجر قرمز می‌روم، احساس تعلق به این مکان را در خود می‌بینم. آیا همه چیز همیشگی است؟ جولی دل شکسته در مراسم خاکسپاری سم شرکت نمی‌کند، تمام وسایلش را دور می‌اندازد و به هر کاری دست میزند تا سم را برای همیشه فراموش کند. هوا سرد است، الیویا از من می‌خواهد که با هم قدم بزنیم.

او از علاقه‌اش به من و خاطرات مشترک‌مان می‌نویسد و می‌گوید که هرگز فراموشم نخواهد کرد. کتاب سم هستم بفرمایید به طور ویژه بر روی چالش‌های جوانان متمرکز شده است که شامل تبعیض، استرس و فشارهای اجتماعی می‌شود. نویسنده با به کارگیری داستان و شخصیت‌های پویا، خواننده را به تفکر و تأمل در موضوعاتی همچون همبستگی انسانی و قدرت دوستی دعوت می‌کند. همچنین، ارزش قبول شدن خود و احترام به تفاوت‌های فردی نیز از جمله پیام‌های اصلی این اثر است.