لئو تولستوی در کتاب مرگ ایوان ایلیچ فلسفه مرگ انسان را در قالب یک داستان زیبا و کوتاه به تصویر کشیده است. این حقیقت همواره مطرح بوده است که انسانها بیشتر از آنکه به مرگ و آینده خود بنگرند به مواردی فکر میکنند که اصولاً زایش محور هستند، ولی تولستوی قصد دارد در این اثر از مفهوم مرگ برای معنا بخشیدن به زندگی استفاده کند. بنابراین داستانی را تالیف مینماید که در سبک رئالیسم میتوان آن را قرار داد و از قرن نوزدهم تاکنون در لیست پرفروشها جای گرفته است. نشریه گاردین و وبسایت آمازون جملاتی را در تحسین داستان مذکور به کار بردهاند و به نوعی آن را یک شاهکار دانستهاند. همانطور که از اسم کتاب برمیآید ماجرا به مرگ شخصی به نام ایوان ایلیچ مربوط میشود که یک قاضی کارکشته در روسیه میباشد و علی رغم موفقیتهای بسیاری که در حرفهاش بدست آورده، در زندگی شخصیاش با انواع و اقسام مشکلات شخصی روبروست.
او به عنوان یکی از نویسندگان معروف نئووفلیسوفی و انسانگرایی شناخته میشود و اعتقادات اخلاقی و انسانمحوری او در آثارش به وضوح قابل مشاهده است. تولستوی همچنین فعالیتهای اجتماعی و سیاسی قابل توجهی داشته و برای حقوق بشر، عدالت اجتماعی و صلح جهانی مبارزه کرد. سوروش حبیبی یکی از مترجمان حرفهای و مطرح زبان فارسی است که آثار متعددی را به فارسی ترجمه کرده است. وی بیشتر به ترجمه کتب معتبر و معروف ادبی، فلسفی و تاریخی مشغول است. از جمله آثاری که توسط سوروش حبیبی به فارسی ترجمه شده است میتوان به رمانهای بلندی همچون “جنگ و صلح” از لئو تولستوی، “موج” از ویرجینیا وولف و “سینوهه، پزشک” از میکا والس نام برد.
آنچه مانع عبور او از این تنگنا بود آن بود که خیال میکرد زندگیاش به شایستگی سپری شده است. به گزارش ایبنا، انجمن یار مهربان بیش از ۲۰۰ عضو فعال و همراه دارد که اعضای آن از شهرستان بستک و شهرستانهای همجوار در آن شرکت کرده و با هدف ترویج فرهنگ مطالعه، به شهرها و روستاهای شهرستان سفر و این رویداد فرهنگ را برگزار میکنند. از دیگر آثارش میتوان به «شیطان»، «قزاقان»، «پدر سگی»، «ارباب و بنده»، «اعتراف»، «تمشک»، «حرص باعث هلاکت است»، «حاجی مراد»، «سونات کرویتزر»، «سعادت خانوادگی و داستانهای دیگر»، «سه پرسش» و «پولیکوشکا» اشاره کرد.
ذخیره نام، ایمیل و سایت توسط مرورگر برای ارسال دیدگاه در زمانی دیگر. ایوان بر اساس قیاس صوری آموختهشده از کتاب منطق کایزهوتر، یعنی –کایوس انسان است، انسان فانی است. بنابراین کایوس فانی است، همواره این پدیده را درمورد کایوس درست میدانست، ولی هرگز در مورد خودش درست نمیدانست. به منظور دسترسی آسوده تر در هنگام نظر دهی، نام، ایمیل و وبسایت مرا در این مرورگر ذخیره کن.
ایوان، زندگی خود را سرتاسر در تجملات و تلاش برای مقام و بازی قمار گذرانده است. در فصل دوم جمله «تمام اتاق پر از اثاثیه و خرت و پرت بود» اشارهای است به روحیه تجملپرستی ایلیچ که اتاق پذیرایی خویش را از اشیای بیمصرف انباشته است. در فصلهای بعد، توصیف تلاش ایلیچ برای دست یافتن به مقامی که در پی آن حقوق «800 روبلی» به دست میآید، نشاندهنده نفس جاهطلب اوست؛ و آشکار است که در چنین فضای آلودهای دیگر روح متعالی نمیشود و آدمی در برزخ میماند. تلخترین رنج ایوان ایلیچ آن بود که هیچکس آنجور که او میخواست غم او را نمیخورد. او گاهی بعد از رنجی طولانی بیش از همهچیز دلش میخواست که (گرچه از اقرار به این معنا شرم داشت) کسی برایش مثل طفل بیماری غمخواری کند.
اگر داستان را در جستجوی اصول مذهبی بکاویم چیزی در آن نمییابیم و حتی در آن هیچ نشانی از احساس مذهبی در خور اعتنایی نمیبینیم. در فصلهای بعد، کتاب در زمان به عقب رفته و به بررسی زندگی ایوان ایلیچ، چگونگی دست یافتنش به این موقعیت، ابتلا به بیماری و روزهای پایانی زندگی او میپردازد. ایوان ایلیچ خود فردی ریاکار و ظاهرطلب بوده و تمام اعمال و تصمیمات زندگیاش را بهخاطر تصویری که از زندگیاش برای دیگران نمایان میشده گرفته است. چه شغلش و چه ازدواجش را، حتی دکور و چیدمان خانهاش را طبق چیزی که فکر میکرده در نظر صاحبنظران مقبول است انتخاب میکرده است و تابهحال هیچ تصمیمی را از روی علاقه و عقیدهی شخصی نگرفته است. نویسنده کتاب مرگ ایوان ایلیچ لئو تولستوی می باشد که اهل روسیه و در ۱۸۸۶ میلادی است و این رمان به زبان روسی نوشته شده است و داستان آن در روسیه سده ۱۹ میلادی رخ داده است. که نویسنده این رمان فیلسوف، عارف و نویسنده روس است و به عنوان بزرگترین رمان نویسان جهان محسوب می شود.
پشت سر دخترک مرد جوان ثروتمندی با همان چهره آزرده ایستاده بود و پیتر ایوانیچ او را هم که بازپرس دادگستری و به قرار مسموع نامزد دخترک بود میشناخت. با حالتی محزون به آنها تعظیم کرد و تا آمد به اتاق میت برود، از زیر پله هیکل پسر مدرسه رو ایوان ایلیچ، که ذرهای با پدرش مو نمیزد، پدیدار شد. بدین قرار، ایوان ایلیچ 45 سال عمر خود را در برزخ زیسته است، در فصل طولانی خواب و فراموشی.
ایوان ایلیچ در لحظات پایانیاش درمییابد که زندگیاش بر مبنای معیارهای پوچ بوده، اما همین آگاهی، هرچند دیرهنگام، برای ما چراغی است تا مسیر خود را بهتر ببینیم. در این مطلب، قصد داریم نگاهی ژرف به به خلاصه کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی بیندازیم. این رمان کوتاه، اگرچه در ظاهر روایتی ساده از مرگ یک قاضی معمولی روس است، اما درونمایههای عمیق فلسفی، اخلاقی و روانشناختی آن، این اثر را به یکی از برجستهترین و تأثیرگذارترین آثار ادبی جهان بدل کرده است. رمان مرگ ایوان ایلیچ اثر تولستوی از نظر ادبی و فلسفی اثر مهمی است. اهمیت این رمان در این است که با نثری زیبا و تاثیرگذار به بررسی مفهوم مرگ و تاثیر آن بر زندگی انسان میپردازد. قصه رمان مرگ ایوان ایلیچ the death of ivan ilyich اثر تولستوی درباره قاضی میانسالی است که اکنون در دوران شکوه زندگانی به سر میبرد.
واسیلی پسر ایوان در لحظات روحانی شدن و مرگ پدر، دست او را میبوسد که این خود صحنهای نمادین است و جنبهای روحانی دارد. گویی پدر بر صلیب رنج خویش میمیرد تا پسر از او بازستاند و بر فراز جلجتا بگرداند. واسیلی در واقع نمایانگر نوجوانی است که هنوز به درون مرداب سقوط نکرده و همچون گراسیم پاک مانده است و هنوز در طبیعت بکر خویش میزید. نوجوانی که هنوز میوه گناه را از شاخههای درخت زندگی نچیده و معصوم مانده است. هرچند که خود در دنیای عارفانه نوجوانی خویش طعم معصیت را نچشیده و معصومیت کودکانهاش در حجاب مخفی مانده است. ایوان پس از اعتراف نزد کشیش اقرارنیوش، خود را سبک احساس میکند و در لحظات پایانی، جلوه مرگ که رخ مینماید همسر و فرزندان و اعمال و گذشته ایوان در ذهن او جان میگیرند.
تمام ستونهایی که او را سرپا نگه داشته بودند فرو میریزند و او را در چاه عمیقِ تکهپارههایی که خود زندگی میخوانده است، رها میکنند. نفرت نسبت به هر کسی که سالم و سلامت است، چرا که تن او سبب عذابش میشود. او که در بستر بیماری افتاده، نسبت به صدای پای هرکسی که در خانه راه میرود یا هرکسی که خود با پای خود و با تن سلامت به ملاقات او میآید نفرت میورزد. نسب به فرزندان و همسرش پر از احساس نفرت و انزجار میشود، چراکه میبیند که آنها چگونه، درحالیکه او بر بستر بیماری افتاده است، برای ثروتش نقشه میکشند و به فکر ادامهی زندگی خود، بدون حضور او هستند. او که در تمام سالهای زندگیاش از درستی اعمال و تصمیماتش اطمینان کامل داشته، حالا در لحظات پایانی ترک این دنیا، اعمال خود را همانگونه که در ذات خود بودهاند میبیند، همانقدر متظاهرانه، همانقدر ریاکارانه و ملولانه.
ثبت ديدگاه