این نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار فرانسوی، که تحصیل کرده دانشگاه الجزایر بود در 4 ژانویه سال 1960 چشم از جهان فروبست. او یکی از اولین افرادی است که در اوران خواستار انجام اقدامات بهداشتی سختگیرانه ای برای مقابله با اپیدمی‌ فزاینده بود. عملکردها و شخصیت او نشان می‌دهد که او به یک اخلاق شخصی و همچنین یک اخلاق اجتماعی اعتقاد دارد. هنگامی‌که اوران تحت قرنطینه قرار می‌گیرد‌، دکتر ریو علیرغم نشانه‌هایی که نشان می‌دهد تلاش‌های او تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کند‌، همچنان با طاعون مبارزه می‌کند. اگرچه او از همسرش جدا شده است‌، اما اجازه نمی‌دهد که ناراحتی شخصی او را از نبرد خود برای از بین بردن رنج اجتماعی جمعی که بر مردم گیج و وحشت زده اوران تحمیل شده است‌، منحرف کند.

یادآوری ۱۰۰ میلریون آدمی که مرده‌اند، بیشتر شبیه خیال است. مگر می‌شود در طاعون استانبول ۱۰ هزار نفر در یک روز بمیرند؟ ۱۰ هزار نفر یعنی ۵ برابر تماشاچی یک سالن سینما. اگر تماشاچی‌ها را در ۵ سالن سینما جمع کنی و اجسادشان را روی هم تلمبار کنی، آن‌وقت شاید بدانی مرگ ۱۰ هزار نفر در یک روز یعنی چه.

ظاهراً از آمدن به شهری که نه زیبا بود و نه روح گرمی داشت خوشحال بود. در رادریو اعلام شد که طی چند روز گذشته ۶۲۰۰ موش مرده توسط شهرداری جمع‌آوری و سوزانده شده‌اند. این خبر سخت و هولناک بود و مردم به شدت نگران شده بودند. مطمئنا مروری که من بر کتاب ها مینویسم به هیچ وجه تخصصی نیست و خود اثر را ارزیابی نمیکند. اما برای خودم همیشه جالب بوده که علاوه بر خواندن نقد و نظر های تخصصی درباره یک اثر، حس و حال یک خواننده مثل خودم را بدانم.

در کتاب طاعون آلبر کامو تصور می‌کند که بیماری همه‌گیر طاعون شهر اران را در برگرفته است. طاعون داستانی است در عین حال واقعی و افسانه‌ای، یا بهتر بگوییم سمبولیک. خدا نگهبان وناحدای کشتی بشریت است نه فرد یا افرادی وآنهم _اگر خرد انسانی بخواهد که میخواهد به سمت ساحل نجات ورستگاری برود. شاید اگر کامو به خدایی غیر از خدای پر پانلو وامثال چنیین خدایانی فکر میکرد از آنجاییکه انسان حقیقت جویی بود به خدای حقیقی میرسید.

کامو از طریق این رمان، خواننده را با پرسش‌های بنیادین درباره معنای زندگی، مسئولیت اخلاقی، مرگ و آزادی روبرو می‌کند. در واقع، تارا پیام‌آور نوعی همزیستی شهری شده بود، پیامی که می‌گفت همه باید برای هم تلاش کنند. کار مبارزه به جایی رسید که دکتر کاستل کهنسال نیز با تمام وجود به ساخت سرم‌ها و واکسن‌های جدید و مؤثر پرداخت. کاستل قصد داشت هرچه زودتر تأثیر واکسن‌ها را ببیند و مردم نیز به گروه داوطلب‌ها اعتماد کرده و کمکشان می‌کردند. کسی فکر نمی‌کرد که آرامش شهر یکباره در وحشت فرو برود.