آه، ای روزگار بار دیگر بازگرد، تو زندگی مرا نابود ساخته ایـ آه ای آمون (۹) از غرب به شرق آسمانها کوچ کن و بار دیگر جوانیام را به من بازگردان. ای قلم شکننده و ای پاییروس صاف یکدست، نادانی و جوانیام را به من بازگردانید. اوشایتی یا شابتیها، مجسمههای کوچک چوبی یا سنگی بودند که پس از پذیرفته شدن متوفی در امتحان آخرت، زندگی را برای او آسان میکردند. در جهان آخرت هنگامی فرد درگذشته به همان کاری فرا خوانده میشد که در این جهان خاکی انجام میداد، میتوانست به جای خود، یک اوشایتی را به انجام آن کار بگمارد. خدایان جنگ به صورت نمودهای خورشید به نمایش گذاشته میشدند؛ خورشید ابزار انتقام رَع بر ضد شورش مردمان بوده است که نه تنها تن شورشیان را میسوزاند بلکه تیرهای درخشانش دشمنان شاه را نابود میساخت. مصر در دوران پادشاهی کهن شاهد موج گستردهای از به بردگی گرفتن مردم مناطقی چون فلسطین، نوبه، لیبی و حبشه، در پی کشورگشاییهای پادشاهان گوناگون بود.
ایزیس جسد شوهر مقتول خویش را با زحمت بسیار به دست آورد و آن را به مصر بازگرداند و پنهان نمود. هنگامیکه سِت از این قضیه آگاه شد، جسد را یافت و آن را به چهارده قطعه پاره پاره ساخت و هر قطعه را در مکانی در مصر به خاک سپرد. هوروس که اکنون بزرگ شده بود، به خونخواهی پدر، با عموی خود جنگید و با آنکه یک چشم خود را از دست داد، بر عموی خویش پیروز شد و او را اسیر کرد و نزد مادر خویش، ایزیس آورد. تا پایان دوره آغازین دودمانی، رشد ساختارهای اشرافی گونه در جامعه مصر به همراه قدرت گرفتن فرمانروایان محلی موجب افزایش ثروت ملی و داد و ستد با سرزمینهای بیگانه شد؛ داد و ستدهایی که اغلب زیرنظر خانوادههای پرنفوذ و به منظور فراهم کردن بهترین ابزارها جهت ساخت آرامگاه از منابع گوناگون انجام میگرفتند. جان اشتاینز در این کتاب، داستان دو دوست به نامهای جورج و لنی را بازگو میکند.
آنها برای پیدا کردن کار، از مزرعهای به مزرعه دیگر میروند و به امید اینکه روزی بتوانند زمین و مزرعه اختصاصی خودشان را داشته باشند، زندگی میکنند.یکی از شناخته شدهترین داستانهای جان اشتاین بک، رمان کوتاه موشها و آدمها (Of mice and men) است که در سال 1973 منتشر شده. داستان که در سالهای رکود بزرگ آمریکا اتفاق میافتد، بر اساس بخشی از خاطرات نویسنده شکل گرفته است. پس از مدتی در آن جا فرعون می میرد و آمنهوتپ پسر او فرعون جدید مصر می شود، پزشکانی که در کار خود شکست خورده باشند با بد نامی در آن جا مجبور به زندگی هستند و با آنها بد رفتاری می شود.
مادرم مرا به خانه برد و نزدیک اجاق قرار داد که گرم شوم و دهان خود را روی دهان من نهاد و با قوت دمید، تا اینکه هوا وارد ریهام شود و من جان بگیرم. ولی من فکر میکنم که اگر اسمی دیگر هم میداشتم، باز گرفتار این مشکلات و مخاطرات میشدم و اسم در زندگی انسان اثری ندارد. کتاب سینوهه؛ جلد اول با ترجمهی ذبیحالله منصوری توسط نشر تاو منتشر و برای خرید و دانلود در طاقچه ارائه شده است. تا زمانی که یک انسان به خود ببالد و خود را بهتر از مردمان دیگر بداند، نوع بشر با شلاق و زنجیر، نیزه و پرندگان شکاری مورد آزار و اذیت قرار خواهد گرفت.
امّا پیش از نگارش کتابم، به دل خویش رخصت خواهم داد که در ماتم خود بِگِرید زیرا دلِ یک تبعیدی مادامی که از غم و اندوه گرفته است، باید بگرید. بند از سینه تنگ خویش برمیگیرم و غلیان جوشان درونم را به امواج خروشان دریا میسپارم. آنکس که یکبار آب نیل را نوشیده است، تا ابد آرزو خواهد داشت که بار دیگر در کنار نیل باشد و عطشش با آب سرزمینهای دیگر فرو نخواهد نشست. ایزیس، ست را بخشید، آنگاه هوروس قطعات جسد پدر را به یکدیگر پیوند زد و با کمک خدای حکمت (توث) او را زنده کرد. ازیریس از آن پس در جهان نماند و این عالم را به فرزندش هوروس سپرده و به جهان زیرین رفت و فرمانروای مردگان شد. پادشاهی نوین با شکست هیکسوسها و یکپارچگی دوباره مصر تحت فرماندهی اهمسه یکم از دودمان هجدهم آغاز شد و این دورهای بود که اصلاحات ژرف اجتماعی، سیاسی و نظامی در مصر به اجرا درآمدند.
مادرم نیز فکر میکرد من از مهلکهها گذشتهام تا به او رسیدهام و بعد از این هم از هر مهلکه جان به در خواهم برد. به همین جهت ایمان خود را زیر پا میگذارد و همرنگ جماعت میشود و مهملترین و سخیفترین گفتهها را که خود بدان معتقد نیست مینویسد تا اینکه دیگران او را تحسین و تمجید نمایند. ولی من چون نمیخواهم کسی کتاب مرا بخواند همرنگ جماعت نمیشوم و اوهام خرافات او را تجلیل نمیکنم. نمیخواهم اطفال در مدارس عبارات کتاب مرا روی الواح بنویسند و از روی آن مشق نمایند.
آمنمحت که مفهوم نامش «آمون در اوج» است، خدای شهر طیوه، آمون، را بعنوان خدای سراسر مصر برگزید و طولی نکشید که مصریان، آمون را به «رَع»، بزرگ خدایی که تا آن زمان ستایش میکردند، پیوند دادند و نام آمونـ رع در میانشان رواج یافت. فرعون قدرت خداگونه سابق را برای خود مطالبه مینمود، لکن هرگز نتوانست آن شخصیت فوق بشری را به دست آورد و در جایگاهی برتر از جایگاه انسان جلوس نماید و هیچ یک از جانشینان او نیز هرگز در چنین جایگاهی ظاهر نگشتند. فراعنه دودمان دوازدهم که جملگی آمنمحت یا «سِسوستریس» نام داشتند، فرمانروایانی فعال بودند که وظایف خویش را مسئولانه به انجام رساندند. در پی جنگهای سخت، قدرت حاکمان به شکل قطعی درهم شکست و سرزمین مصر به کمک یکی از کارگزاران وفادار و کارآزموده از نو سازماندهی گشت و پایتخت بار دیگر از طیوه به ممفیس منتقل شد. فراعنه از پایتخت، معادن سنگ و روند استخراج آنها را در نوبی و سودان اداره میکردند. آنها منطقه باتلاقی واحه «فیوم» را آباد کردند و با توسعه برنامهریزی شده تأسیسات آبیاری، سطح زمینهای زیرکشت را تا حدّ چشمگیری گسترش دادند و امکانات رفاهی جدیدی به این منطقه آوردند که البته تنها جمع کوچکی از مردم از آن بهرهمند گشتند و اکثر مردم همچنان فقیر بودند.
ثبت ديدگاه