آنها دچار ترس و تشویش میشوند و احساس میکند از پس چالشهای جدید برنمیآیند، ضمن اینکه تصور میکنند هر آنچه تا الان یاد گرفتهاند برایشان کافی است. آنها افرادی هستند که در زمینه شما متخصص هستند و مایلند دانش و تجربیات خود را با شما به اشتراک بگذارند. جستجوی یک مربی به شما کمک می کند تا دانش “درونی” را به دست آورید که شما را قادر می سازد بر پیچیده ترین جنبه های کار خود مسلط شوید. مانع سوم ، وابستگی است؛ یعنی فرد به جای اعتماد به خود، به دنبال تایید دیگران است.
گاهی برای آنکه از سردرگمی رهایی یابید، لازم است خود را میان منابع و کتابهای گوناگون سردرگم کنید. راهنماییهای مختلف نباید شما را از مسیرتان منحرف سازند، بلکه باید وسیلهای باشند تا به هدفتان دست بیابید. وظیفه زندگی ما باید دقیقاً بازتابی از هویت و شخصیت منحصربهفرد ما باشد. هر چقدر بهتر خودتان را بشناسید و بدانید علائق و خواستههای شما چیست، کارتان در پیدا کردن مأموریت یا وظیفه زندگی سادهتر میشود.
دومین مانع، خود بزرگبینی است که وقتی فرد مورد تحسین قرار میگیرد، دچار غرور میشود و تمرکزش را از کار خلاقانه منحرف میکند. گرین در آثار خود دربارۀ قدرت، ذهن انسان و وسوسههای فکری او میگوید و به بیان استراتژیها و مهارتهای موردنیاز افراد در طول مسیر زندگی میپردازد. او معتقد است هر انسانی میتواند به یک مدیر و فرد برجسته تبدیل شود، به شرط آنکه از تواناییهای وجود خود استفاده کند و به آنها بال و پر بدهد. کتابهای گرین از جمله چیرگی، مهارت و ۴۸ قانون قدرت در زمرۀ پرفروشترین کتابها هستند و به دهها زبان مختلف نیز ترجمه شدهاند. اینها سوالاتی هستند که پاسخ آنها را در کتاب چیرگی، اثر فوقالعادهای از رابرت گرین robert greene خواهید یافت.
اما همین احساس تسلط و برتری ممکن است باعث شود به همین جایی که هستیم، راضی شویم و دیگر خودمان را به روز نکنیم. در این صورت یادگیری را متوقف میکنیم و ذهن ما دچار جمود و ایستایی میشود. رسالت هر یک از ما این است که تبدیل به فردی شویم که به همان منظور متولد شدهایم. رسیدن به پاسخ این سؤال که برای چه به دنیا آمدهایم، کار دشواری است؛ بخصوص اگر خود را با موانع ذهنی چنان غرق کرده باشیم که در برابر خواستن مقاومت کنیم. در هر سنی که هستیم میتوانیم با کسب مهارت در حوزههایی که به آن علاقهمندیم، مسیر خبره شدن را در پیش گیریم. استادان با پیروی از انگیزه خلاقانه خود به نوعی جوانی روحی دست مییابند.
خطری که اگر به دام آن بیفتیم، هرگز به چیرگی حقیقی دست پیدا نخواهیم کرد. آن خطر این است که صرفاً به آنچه تا این لحظه آموختیم اکتفا کنیم. وقتی شاگردی ما تمام میشود نوعی احساس تسلط روی زمینه کاریمان داریم. درست هم هست، ما اکنون نسبت به روزهای ابتدایی تسلط بسیار بیشتری روی مهارتهای مرتبط با رشتهمان داریم.
ثبت ديدگاه