در فارسی آن را به هر دو صورت نوشته‌اند، اما قفس رایج‌تر از قفص است. عاجل، اسم فاعل از مصدر عجله و به‌معنای «فوری، اکنونی» است. غالباً عاجل و آجل در مقام اسم و به‌معنای «حال و آینده» به‌کار می‌رود؛ و توسّعاً به‌معنای «این جهان و آن جهان». واژۀ شست (انگشت بزرگ و پهن دست و پا) و واژۀ شصت (عدد) هر دو فارسی است، ولی ظاهراً برای تمایز میان معنای آنها یکی را با «س» و دیگری را با «ص» می‌نویسند. به‌هرحال به‌نظر می‌آید که این کلمه، اعم از اینکه از حاولی فارسی-ترکی یا از حلّه عربی گرفته شده باشد، بهتر است که با حرف «ح» حطّی و به‌صورت حوله نوشته شود. اما هور واژۀ فارسی و به‌معنای «خورشید» است و امروزه دیگر مستعمل نیست.

اما کَهل، به فتح اول و سکون دوم، صفت است برای مرد میانه‌سال (از سنّ سی تا چهل‌وپنج و پنجاه). شکرگزار به کسی که شکر به‌جا می‌آورد و شکرگزاری به عمل شکرگزار اطلاق می‌شود. گاهی این دو کلمه را با حرف «ذ» و به‌صورت شکرگذار و شکرگذاری می‌نویسند و غلط است. سپاسگزار به کسی که سپاس به‌جا می‌آورد و سپاسگزاری به عمل سپاسگزار گفته می‌شود. گاهی این دو کلمه را با حرف «ذ» و به‌صورت سپاسگذار و سپاسگذاری می‌نویسند و غلط است.

اما حکم‌گزار، اگر به‌کار رود، به‌معنای «اجراکنندۀ حکم» و «فرمانبر» خواهد بود. این کلمه در عربی به‌معنای «تنگی، مضیقه» و نیز «گناه، جرم» است. در فارسی بیشتر به‌صورت ترکیبِ فعلیِ حرجی بر کسی نبودن یعنی «گناه از او نبودن، تقصیر او نبودن» به‌کار می‌رود. مثلاً وقتی می‌گویند «حرجی بر تو نیست» (ترجمۀ لفظ به لفظ «لاحرجَ علیک») یعنی «گناه تو نیست» یا «تقصیر تو نیست». ثمن کلمۀ عربی به‌معنای «قیمت» و سمن واژۀ فارسی و نام گلی معروف است.

در رسانه‌ها و بسیاری از نوشته‌ها غالباً لفظ نُکس یا نُکث را به‌معنای رکود یا کاهش یا شکست به‌کار می‌برند و غلط است. به‌هر صورت، نُکث به ضمّ اول در عربی نیامده است و نُکس نیز به‌معنای کاهش نیست. این اصطلاح را در تداول معمولاً ملا لغتی تلفظ می‌کنند و گاهی نیز به همین صورت می‌نویسند و البته غلط است. معتنی‌به به‌معنای قابل اعتنا و مهم و در تداول به‌معنای هنگفت است. در گفتگوی روزمره معمولاً «ع» را از آن حذف می‌کنند و بعضی از نویسندگان نیز همین تلفظ را به‌صورت متنابه در نوشته‌های خود به‌کار می‌برند و البته غلط است. این کلمه ترکی است و اخیراً در فارسی گاهی آن را به‌صورت کومک می‌نویسند تا ظاهراً به تلفظ ترکی آن نزدیک‌تر باشد.

مقصود از جمله کامل این است که فعل و فاعل و احیانا مفعولش در خودش باشد و نه در جمله دیگر پیوسته به آن. جمله «زخم پلنگ داشت» فعل و فاعل و مفعول مستقل دارد، بدین قرار که «داشت» فعل و فاعل است و «زخم پلنگ» مفعول آن است. بعضی می پندارند که فاعل این جمله همان کلمه «پارسایی» است که در جمله پایه آمده است، و حال آنکه «پارسایی» مفعول صریح فعل «دیدم» است و يك كلمه نمی تواند هم مفعول باشد و هم فاعل. مَهجور به‌معنای جدا شده و دور افتاده است و محجور یعنی ممنوع از تصرف در اموال خود (به‌سبب بی‌خردی و بی‌کفایتی). نخست باید دانست که گزاشتن با «ز» و گذاردن با «ذ» غلط است و صحیح گذاشتن و گزاردن است. خلط این دو فعل اخیر از آنجا ناشی شده است که صیغۀ امری هر دو از لحاظ آوایی یکسان است، یعنی امرِ گذاشتن می‌شود گُذار و امرِ گزاردن می‌شود گُزار.