به ما می‌گفت شما فرشته‌اید، من در آدمی‌زادها چنین کسانی را نمی‌توانم پیدا کنم. او بچه‌های ما را با افراد ساواک و بازداشتگاه‌های زمان شاه مقایسه می‌کرد و می‌گفت نظام با شماها ادامه پیدا می‌کند چون زندگیتان را وقف هدفتان کرده‌اید و حرف‌هایی از این دست. اوایل در ذهن امثال او این بود که خط شوروی یا انگلیس در انقلاب غالب است و کار دست آنهاست، ولی بعد آمد دید نه، فضا واقعا تغییر کرده است. همان موقع، حدود بیست روز، یک ماه بعد از دستگیری فردوست. ما رفتیم مجلس نزد آقای هاشمی و گفتیم ما فلانی را بازداشت کرده‌ایم و چنین حرفی مطرح شده و ما می‌خواهیم با بازرگان صحبت کنیم.

آن زمان معروف بود که سلطنت‌طلبها دنبال منافع شخصی خودشان و حفظ موقعیت خودشان هستند. لذا اگر این ویژگی افراد را می‌شناختیم، راحت‌تر رویشان کار می‌کردیم. خیلی از کسانی که در داخل کشور رویشان زوم می‌شدیم می‌دیدیم که فلان فامیلشان خارج است و ارتباط دارند. ما از طریق این فامیل داخل ایران با او ارتباط می‌گرفتیم. مثلا همکاری این فرد را جلب می‌کردیم و می‌گفتیم برو فلان فامیلتان را با ادبیات خودت قانع کن با ما همکاری کند، ما هم متقابلا امتیازهایی به او می‌دهیم.

توضیح داد که یک فردی رابط بین او و دولت موقت بوده، مهندس بازرگان هم گفته بود او را از ایران خارج کنید. یک قراری هم تعیین کرده بودند که او را منتقل کنند و مهندس بازرگان هم در جریان جزئیات این ماجرا بود. قراری در میدان هفت تیر با او گذاشته بودند که بیاید سر قرار و با رابط آنها ارتباط بگیرد، در ذهنم هست آن ساعتی که قرار گذاشته بودند آنجا شلوغ می‌شود- حالا دقیق یادم نیست تجمعی، میتینگی، درگیری‌ای، چیزی بوده- و اینها نمی‌توانند هم را پیدا کنند و مساله منتفی می‌شود. خب این مساله، مهم بود و ما برای بررسی صحت و سقم این حرف، تصمیم گرفتیم برویم سراغ آقای بازرگان. نوشته مصطفی جوانی یکی از کتاب‌های مجموعه دانستنی‌های انقلاب اسلامی برای نوجوانان است که به زندگی ارتشبد حسین فردوست می‌پردازد.

دستگیری فردوست به تناسب نظامی بودنش باید توسط یک بخش دیگری پیگیری می‌شد، به تناسب جایگاهش در ساواک باید توسط ما پیگیری می‌شد. ما اصلا آن زمان اطلاعی از اینکه برادرش نصرت‌الله که او هم سپهبد بوده سال ۵۸ بازداشت شده و اطلاعاتش را داده نداشتیم. یعنی انسجام و هماهنگی کاملی بین دستگاه‌های مختلف نبود که اطلاعات تجمیع بشود. چون ابتدای انقلاب آقای خلخالی از طرف امام حکم داشت و سران رژیم قبل را محاکمه می‌کرد. به ما گفت حالا او را می‌گرفتند می‌کشتند چه اتفاقی می‌افتاد؟ ما دنبال کشتار و محاکمه نبودیم و این حرفها. چون اساسا نهضت آزادی نگاهش این بود که حداکثر شاه می‌ماند و سیاست‌های رفورمیستی و اصلاحی در چارچوب همان رژیم شاه پیاده می‌شود.

در کنار آن، از مستند بودن برخی حدسیات انقلابیون نیز می‌گوید که از آن جمله ارتباط مستمر آیت‌الله شریعتمداری با شاه است. بله، به آنها گفتیم اگر می‌خواهید کمکش کنید، هیچ خبری از دستگیریش نقل نکنید. ما پس از آن بازه‌ی زمانی یکی دوماهه که مطمئن شدیم فردوست دنبال فعالیت ضدانقلابی و توطئه و طرح و کودتایی نبوده، دیگر اطلاعاتش از دوران فعالیتش در رژیم پهلوی برایمان مهم شد، چون از ابتدا به محمدرضا نزدیک بود و در دوران سلطنت او هم پست‌های مهمی داشت. از آن طرف هم در رسانه‌های ضدانقلاب خارج‌ از کشور این خط خبری را تقویت کردیم که فردوست در فلان کشور دیده شده و با فلان فرد ملاقات داشته، چند وقت بعد خبر منتشر می کردیم در آمریکا دیده شده و همینطور فضای ابهام حول او را دامن می‌زدیم و برای شبکه منابعمان آورده اطلاعاتی داشت. فردوست پس از انقلاب اسلامی ایران، از کشور خارج نشد و حدود پنج سال به صورت مخفیانه در ایران زندگی کرد. پس از بازداشت او در ۱۲ آبان ۱۳۶۲ و بازجویی‌های اولیه، فرایند دریافت خاطرات او آغاز شد.

کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی خاطرات حسین فردوست است. فردوست، دوست صمیمی محمدرضا پهلوی بود و همراه او برای تحصیل به سوئیس رفت. او تا آخرین روز پهلوی صمیمی‌ترین دوست شاه شناخته می‌شد. فردوست آن‌چنان مورد اعتماد محمدرضا بود که توانست در صدر مهم‌ترین ارگان اطلاعاتی رژیم پهلوی، «دفتر ویژه اطلاعات»، که سازمان اطلاعاتی شخصی شاه محسوب می‌شد، بر کل سیستم سیاسی و اطلاعاتی کشور و حتی بر ساواک، نظارت داشته باشد. کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی جلد اول، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، یکی از برجسته ترین و موثرترین چهره های سیاسی-اطلاعاتی رژیم پهلوی است. حسین فردوست از دوران کودکی به عنوان دانش آموز دبستان نظام وارد کلاس مخصوصی شد، که رضاخان برای ولیعدش، محمدرضا پهلوی، ترتیب داده بود.

حسین فردوست، در 2 اسفند 1296 در تهران متولد شد و در 28 اردیبهشت 1366 در همین شهر درگذشته در بهشت زهرای تهران به‌خاک سپرده شد. اگرچه در متن خاطرات او در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، چنین انتقادهایی نسبت به رژیم گذشته دیده می‌شود و گاه چنین گمانه‌ای را تقویت می‌کند که بیان این خاطرات، برای تبرئه‌ خود بوده است، اما با در نظر گرفتن دیگر اسناد و خاطراتی که در سال‌های بعد منتشر شد، در مجموع می‌توان کتاب را سندی قابل اعتنا تلقی کرد. برخی خاطرات او را رد کرده‌اند و برخی همچون سپهبد محسن مبصر، فرمانده شهربانی کل کشور شاه، بر بخش عمده‌ای از آن صحه گذاشته‌اند. فردوست در رأس مهم‌ترین ارگان اطلاعاتی رژیم پهلوی؛ «دفتر ویژه اطلاعات» که سازمان اطلاعاتی شخصی «شاه» محسوب می‌گردید.بر کل سیستم سیاسی و اطلاعاتی کشور و حتی بر «ساواک» نظارت می‌کرد.و رابطه شخصی «شاه» را با مهم‌ترین ارگان‌های اطلاعاتی همسنگ برقرار می‌ساخت. فردوست در کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، روایات متفاوتی از برخی مشهورات تاریخی ارائه می‌دهد. مثلاً درباره‌ی ملاقات یکی از مراجع نجف با فرح، برخلاف نقل مشهور، از عدم تخصیص وقت و مراجعه‌ی فرح بدون هماهنگی و برخورد سرد آیت‌الله می‌گوید.

او را برداشتیم بردیم مراکز مختلف این شبکه را نشان داد و تجهیزاتشان را کشف کردیم. یکی از دلایلی که ما سریع رفتیم دنبال شبکه بی‌سیم این بود که اگر الان همه اطلاعاتش را نداریم، لااقل برویم به آن ضربه بزنیم که یک وقت در فرآیند فعالیت‌های ضدانقلابی بر علیه جمهوری اسلامی فعال نشود. حکم بازداشت او را گرفتیم و یک روز عصر، آخر وقت به عنوان بیمار از مطب او که در کریمخان بود وقت گرفتیم. ما رفتیم داخل اتاق و به او گفتیم منشی را رد کن برود، با تو کار داریم. بعد به او گفتیم شما درست است که الان به لحاظ علمی شخصیت مطرحی هستید، اما کارنامه‌ات پیش از انقلاب این است و باید بررسی شود و این هم حکم بازداشتت.

دختری که تا یک ساعت پیش از زاهدی پول می‌خواست که مفهومش.معین است، حال قرار شده که با شاه ازدواج کند و می‌کند. این بود کار و شغل زاهدی و البته به دوستان انگلیسی و آمریکایی‌اش هم چیزی می‌رسید. حال این دختر با اطلاع از چنین وضعی برای در خواست پول به سراغ زاهدی در حصارک می‌رود، یعنی اینکه خود را تقدیم زاهدی کند. لابد زاهدی از این دختر خوشش نیامده بود.که به محمدرضا تلفن ‌می‌زند که دختری اینجا آمده و اگر اجازه دهید او را بیاورم. ولی بعد از اینکه همکاران سایر بخشها هم فهمیدند او پیش ماست، می‌آمدند سوالاتشان را با او مطرح می‌کردند و جواب می‌گرفتند.

اول اینکه گفتند فردوست بعد از انقلاب در ایران دیده شده است. این برای ما یک سوال شد که یک عنصر به این رده بالایی که در اسناد هم دیده‌بودیم از ابتدای دوران محمدرضا شاه با انگلیس مرتبط بوده؛ چرا از ایران خارج نشده؟ هم سفارت‌خانه‌های انگلیس و آمریکا و کشورهای اروپایی می‌توانستند او را خارج کنند، هم ضدانقلابها که خط خروج از کشور داشتند. خب این فرد با این دسترسی‌ها چرا از ایران خارج نشده است؟ ولی هیچ سرنخی از فعالیت او با شبکه‌های ضدانقلاب نداشتیم. چون ما درون ضدانقلاب داخل هم، دسترسی‌های بسیار  خوبی داشتیم، حتی خط خروج داشتیم، یعنی اگر کسی از ضدانقلاب می‌خواست از ایران خارج شود می‌آمد با شبکه ما ارتباط می‌گرفت. از آن طرف، ارتباطات پرویز ثابتی را هم داشتیم که چه سفرهایی می‌رود و چه می‌کند. پس از آن که تخلیه اطلاعاتی او تمام شد، مساله اموالش مطرح شد.