برای مثال ممکن است عامل علاقه مند باشد که بداند تحت چه شرایطی دانش آموز  می تواند دریک آزمون تقلب کند. حال اگر عامل، دانش آموزان را به صورت خاص و تکی مورد آزمایشقرار دهد، بعید است که آنان به صورت عادی و همیشگی به روند امتحان بپردازند و در اینصورت نمی توان به صحت ماجرا پی برد و متوجه شد که کدام دانش آموز و تحت چه شرایطیحاضر به تقلب کردن است. به طور کلی در شرایط تحت نظر، بعید است افراد به دروغ گفتناعتراف کنند و عامل نمی تواند مشخص کند که چه کسی حقیقت را  می گوید و چه کسی نمی گوید. تکنیک آخری که در موردش صحبت خواهیم کرد ،پرت اندیشی است که در حقیقت خود یکی ازانواع جعل به شمار  می رود. از این تکنیک وقتی استفاده  می شود که عامل سعی  می کند که تمرکزو توجه سوژه را با ارائه ی چیزی دلپذیرتر از واقعیت موجود جلب کرده و به این صورت سوژهرا از حقیقت امر دور کند.

ما نیز علاقه داریم که به اینافراد که در نگاه ما بی نقص هستند نزدیک شویم تا دیگران نیز ما را در کنار آنها و در رابطه باآنها و در نتیجه شبیه به آنان ببینند. این امر ممکن است در ابتدای مکالمات مشخص نباشد، اما با ادامه ی صحبت ها به مرور متوجهاصلاح های پی در پی آنها در موارد خاص این موضوع خواهید شد. آنها تنها باید راهی بیابند کهمخاطب را قانع کنند که محصولی که به آنان پیشنهاد  می کنند کمیاب بوده و هیچ محصول دیگریقادر به جایگزینی آن نخواهد بود .فروشنده باید این عمل را با ظرافت و دقت انجام دهد. فروشندهحتی  می تواند قدمی فراتر بردارد و به جای اینکه برای خریدار توضیح دهد که با خریدن اینمحصول از چه منفعت هایی برخوردار  می شود ،برایش از ضرری که با نخریدن آن  می کند سخنبگوید.

این بُعد زمانی رخ  می دهد که عامل  می کوشد حقایقی را به گونه ای از سوژهپنهان کند که او متوجه اطلاعات جا افتاده نشود. از این تکنیک اصولاً زمانی استفاده  می شود کهعامل قصد بیان نیمی از اطلاعات حقیقی مربوط به موضوعی خاص را به سوژه خود دارد. اگر سوژه بخواهد از فریب خوردن در زندگی و به تبع از دستکاری شدن ذهنش جلوگیری کند،به نظر  می رسد که بهترین راه، آموختن شیوه های تشخیص فریب در زمان وقوع آن باشد. این مسئله زمانیرخ  می دهد که عامل عامدانه و آگاهانه و یا با برنامه ی قبلی بخشی از اطلاعات مربوط بهموضوع خاصی که بر تصمیم و یا انتخاب سوژه تأثیرگذار است را حذف و یا پنهان  می کند. دراین صورت عامل مستقیماً دروغی به سوژه نخواهد گفت، بلکه صرفاً به او اطمینان  می دهد کهتمام اطلاعات حیاتی و لازم را به او ابلاغ کرده است.

قانونانتقال حالت بدین معناست که یک فرد با داشتن تعادل میان قدرت هایش، در هر موقعیت خاصی می تواند وضعیت عاطفی خود را به افرادی که با آنها در ارتباط است منتقل کند. اگر این قانونتوسط یک ترغیبگر تاریک استفاده شود ،بسیار قدرتمند و مخرب خواهد بود. مثالی از نحوۀ عملکرد فریب بلندمدت را با داستانی از یک خانم مسن که به تازگی پس از ۴۰سال زندگی مشترک ،همسرش را از دست داده به شما نشان  می دهم.

در دهه‌های اخیر، مبحث “کتاب روانشناسی تاریک” به عنوان یک زمینه تحقیقاتی جذاب در علوم روانشناسی به شهرت رسیده است. کتاب‌هایی با این موضوع، تلاش می‌کنند تا عمیق‌ترین جنبه‌های ذهن انسان را بررسی کنند و به تحلیل و درک بهتر از روانشناسی پنهان پرداخته و از جمله به توضیحات در حوزه رفتارهای متمایل به خشونت می‌پردازند. کینگ انگیزه‌ی افراد را نقطه‌ی کلیدی در نظر می‌گیرد؛ انگیزه و خواسته‌ها افراد را وادار به عمل می‌کند. انگیزه‌ها شامل تمایلات ناخودآگاه، دنبال کردن لذت‌ها و نیازهای شخصی هر فرد است. با تشخیص انگیزه‌هاست که می‌توانیم افراد را مانند کتاب بخوانیم که همین محتوا موجب شده این کتاب هم در میان بهترین کتاب‌های روانشناسی تاریک قرار بگیرد.

مایکل پیس در این بخش ابتدایی، خواننده را به درکی تازه از تعاملات انسانی هدایت می‌کند؛ جایی که هر رفتار و هر کلام می‌تواند معنایی عمیق‌تر داشته باشد. او این مسیر را با زبانی شیوا و تحقیقاتی گسترده ترسیم می‌کند، تا خواننده با چشمانی بازتر به روان انسان و ابعاد ناشناخته آن نگاه کند. نویسنده با ارائه مثال‌های کاربردی و تحلیل رفتارهای انسانی، خواننده را با شیوه‌های شناخت و دفاع در برابر چنین تکنیک‌هایی آشنا می‌کند. این کتاب به افرادی که به دنبال درک عمیق‌تری از ابعاد تاریک تعاملات انسانی هستند، کمک می‌کند تا از خود در برابر سوءاستفاده‌های روانی محافظت کنند و در عین حال هوشیاری بیشتری در روابط خود داشته باشند. آیا نباید این کتاب‌ها مطالعه شوند؟ با تمام آن چیزی که تا اینجا مطرح شد، باز هم نمی‌توان قضاوت مشخصی بر تایید یا رد کامل این منابع کرد زیرا شرایط در تمام کتب و منابع یکسان نیست. علاوه‌بر این، با اینکه گفته شد روان‌شناسی تاریک اصطلاحی عامیانه است، اما عمده مطالبی که از این کتاب‌ها و دیگر منابع ارایه می‌شوند را نمی‌توان انکار کرد چراکه در واقعیت رخ می‌دهند.

برای مثال وقتی فرد عامل با گروهی از افراد سر و کار دارد،  می تواند از ترس برای اطمینانیافتن از این که از فرامینش اطاعت  می شود استفاده کند و با استفاده از قوه ی هراس ،سوژه هایشرا به خود وفادار نگه دارد. اگر کسی یا چیزی ،هویت جدیدی که فرد عامل در تلاش برایدستیابی به آن است را تهدید کند، او  می تواند با تهدید کردنش او را به تبعیت و سکوت وادارد. وقتی که با از دست دادن آن فرد، زندگی شان بی معنی جلوه کند، کسانی که دست به شستشویمغزی  می زنند فرصت را غنیمت شمرده و ایده ای مبنی بر کشتن دیگران به منظور گرفتن انتقامدوستانشان در ذهن این افراد شکل  می دهند.

روانشناسیبه عنوان »علم روح« تعریف شده است، اما نمی توان آن را صرفاً در دسته ی علوم قرار داد ،چراکه دربرگیرنده ی مجموعه ای از ارکان عملی است که امکان دارد هر یک آگاهانه یا ناخودآگاهباشند. به علاوه روانشناسی، الگوهای رفتاری افراد را نیز در بر  می گیرد .برخی ذهن انسان رابسیار پیچیده و شگفت انگیز می دانند، از این رو در این زمینه به عنوان روانشناس ،محقق وفیلسوف آموزش  می بینند تا به درکی عمیق تر پیرامون مسائل مربوط به ذهن انسان دست یابند. کتاب حاضر را  می توان اولین دریچه آشنایی مخاطب ایرانی با مفاهیم روانشناسی تاریک در نظرگرفت.

آنها ترجیح می دهند مشکل را حل شده تصور کنند و ابداً بحثی بر سر آن نداشته باشند. تشخیص یک رابطه ی دستکاری شده سخت است، چرا که دستکاری در روابط، از سایر مسائلدر روابط مسموم دیگر با دقت و ظرافت بیشتری اعمال  می شوند. دستکاری روانشناختی، زمانیصورت  می گیرد که یکی از طرفین، خواهان به هم زدن تعادل قدرت و به دست آوردن سود ومنفعت بیشتر از یک رابطه باشد. شما تبلیغات بسیاری مبنی برکشف دارویی جدید برای کاهش وزن، رویش مو یا مسائلی از این دست مشاهده  می کنید. متأسفانه این راه حل ها اصولاً بسیار خطرناک ،گران و غیرمطمئن هستند، اما برای فردی کهخود را در خطر مرگ  می بیند، پرداخت هر مبلغی به داشتن یک شانس دوباره برای زندگی می ارزد و افراد متقلب و فریبکار ،خوب از این موضوع مطلعند. علت این مسئله آن است که شمادر سخت ترین زمان بحران و ضعیف ترین حال ممکن برای دفاع از خود قرار دارید و این افرادبه خصوص ،خوب  می دانند چطور باید از این وضعیت شما به سود خود نفع ببرند.

این موضوع ساده و پیش پا افتاده ای نیست، لب های شما حرف های بسیاری به طرفمقابل  می زنند، حتی وقتی کلمه ای از آنها خارج نمی شود. متفاوتند، پس نمی توان گفت برای تشخیص یک فرد کنترلگر این سری الگوهای رفتاری همیشهصادق هستند. این مسئله تنها زمانی رخ  می دهد که کنترلگر درجاتی از رابطه ی عاطفی با سوژه خود برقرارکرده باشد و یا آن فرد از دوستانی باشد که برای او اهمیت داشته است. اما اگر رهبری به افراد خوداهمیتی ندهد و صلاح آنان را مدنظر نگیرد ،ممکن است از برخی تکنیک های روانشناسی تاریکبرای رسیدن به خواسته هایش از طریق افراد تحت امر خود استفاده کند. آنچه درمورد خودشیفته ها قابل توجه است این است که این افراد خود را به قربانیانشان عرضه می کنند.