داستان جوان خامْ درباره‌ی نوجوانی است که با نوشتن خاطراتش، به مسائل زندگی و تجربه‌هایش اعتراف می‌کند و با یادداشت آن‌ها می‌خواهد آدم بهتری شود. لحن داستایفسکی در این کتاب شبیه به نوجوانی است که دارد پا به جوانی می‌گذارد. واگویه‌های این جوان و ارتباطش با پدر و شخصیت‌های دیگر زندگی‌اش از نکات جالب داستان است. داستان جالب این کتاب درباره‌ی دو مرد است؛ مردی که همیشه شوهر است و مرد دیگری که عیاش و ثروتمند است و نقطه‌ی مقابل او قرار می‌گیرد.

جا دارد اشاره‌ای نیز داشته باشیم به سلیقه‌ی ادبی و تربیت فلسفی خود فئودور داستایوفسکی. او از دوست‌داران انوره دوبالزاک بود و کار ادبی را با ترجمه‌ی آثار وی شروع کرد. از فحوای نامه‌هایش درمی‌یابیم که رمان‌های ویکتور هوگو و نمایشنامه‌های ویلیام شکسپیر را نیز بسیار می‌پسندید. همچنین، شیفته‌ی کتاب مقدس (خصوصاً روایات عهد جدید) و البته، خواننده‌ی مشتاق آثار فیلسوفان آلمانی‌، از جمله ایمانوئل کانت و گئورگ ویلهلم فریدریش هگل، بود. اشاره به تمام هنرمندان، ادیبان و البته فیلسوفانی که از نابغه‌ی روس تأثیر یا الهام گرفتند عملاً محال است.

روایت این داستان از دید معلم سرخانه همین خانواده اشرافی است و ماجراها به‌گونه‌ای پیش می‌روند که حتی بزرگ خاندان نیز به دامن قمار می‌افتد و تلاش دارد تا با تکیه بر شانس خود این مسیر را نیز بیازماید. داستایوفسکی داستان قمارباز را زمانی نوشت که خود تجربه‌ای سخت از فشار مالی و بدهکاری را پشت سر گذاشته بود. او در این کتاب به روایت ماجرای مردی پرداخته که در پی اعتماد بر شانس سرمایه خود را به باد داده و تنها روزنه امیدی که برایش باقی مانده ارثیه کلان خانوادگی است. بازهم کتابی تودرتو اما به‌هم‌پیوسته و قابل‌لمس برای مخاطب ماجراجو! ایوانویچ، معلم سرخانه بچه‌های ژنرالی روسی، در طی رفت‌وآمدهایش عاشق نادختری این ژنرال می‌شود. از طرفی، این ژنرال ورشکسته می‌شود و بدهی بسیاری بالا می‌آورد و تنها امیدش ارث مادربزرگش است.

همین ترفند باعث می‌شود گاه همسو با قهرمان داستان باشیم و حق را به او بدهیم و گاه از سر سرزنش وارد شویم. همه اینها باعث می‌شود هم‌زمان با خواندن داستان به موقعیت‌هایی در زندگی واقعی خود بیندیشیم که ناچار میان نفع شخصی خود و آنچه حقیقت و راستی است گرفتار مانده‌ایم و قدرت تصمیم‌گیری ما چالشی اساسی را از سر گذرانده است. بی‌شک نام فئودور داستایوفسکی به‌عنوان نویسنده یک محرک عالی برای انتخاب آن کتاب برای خواندن است. از این نویسنده روس آثار بسیاری به جای مانده است و بسیاری از این آثار در رده بهترین‌های ادبیات جهان قرار دارند. در این یادداشت سعی کرده‌ایم به معرفی بهترین کتاب‌های داستایوفسکی بپردازیم.

از طرفی شخصیت‌های داستایفسکی جز آن دسته شخصیت‌هایی هستند که به سختی می‌توان آنها را از یاد برد. با اینکه هیچ کدام از انها را نمی‌توان صرفاً خوب یا بد دانست، اما قلم داستایوفسکی به قدری ظریف و نافذ است که تمام شخصیت‌ها کاملا انسانی هستند و خواننده با آنها ارتباط برقرار می‌کند. کتابی حدوداً ۶۰۰ صفحه‌ای، اثر مورد علاقهٔ خودِ داستایوفسکی، ابله است. این کتاب دربارهٔ مهربانی و بی‌گناهی در دنیای پُر از بدبینی و زوال اخلاقی است. ابله داستان شاهزاده میشکین است؛ مردی ساده‌لوح که البته دیگران او را «احمق» می‌دانند که پس از سال‌ها دوری از کشور برای درمان صرع، دوباره به روسیه بازمی‌گردد. خواندن آثار داستایوفسکی به چند دلیل می‌تواند تبدیل به تجربه‌ای عمیقاً غنی و قابل‌تأمل برای شما شود.

داستایوفسکی بر تعداد زیادی از نویسندگان و فیلسوفان، از آنتون چخوف و ارنست همینگوی گرفته تا فردریش نیچه و ژان پل سارتر، تأثیر گذاشت. فئودور داستایوفسکی اغلب به تفاوت سلیقه‌ی بین خودش و لئو تولستوی یا ایوان تورگنیف و تأثیر این تفاوت بر کارش تأکید می‌کرد. او در کودکی و در دوران دانشجویی به داستان‌های رمانتیک، گوتیک و به‌‌ویژه آثار سر والتر اسکات، آن رادکلیف، نیکولای کارامزین، فریدریش فون شیلر و الکساندر پوشکین علاقه‌مند شد.

داستایوفسکی و همسرش به دلیل بدهی‌های مالی مجبور به سفرهای متعدد به کشورهای اروپایی شدند. در این سفرها، او با چالش‌هایی همچون اعتیاد به قمار و بحران‌های مالی دست‌وپنجه نرم می‌کرد. با این حال، در همین دوران بود که برخی از مهم‌ترین آثارش از جمله ابله و شیاطین را نوشت. تمساح یکی از نمادین‌ترین و زیباترین رمان‌های کوتاه داستایفسکی است. این کتاب داستان مردی است که تمساح او را می‌بلعد؛ اما مرد در شکم تمساح زنده می‌ماند و به زندگی‌اش تا مدتی ادامه می‌دهد.

هیچ‌چیز طبق پیش‌بینی مخاطب پیش نمی‌رود و کلی اتفاقات هیجان‌انگیز در این رمان رخ می‌دهد، از عشق مادربزرگ به شخص قمارباز گرفته تا حس صادقانه یک معلم به دختری جوان. اگر شما هم عاشق ماجراهای هیجان‌انگیز هستید، این کتاب را از دست ندهید. جنایت و مکافات نگرش واقعی داستایوفسکی به موضع کشورش روسیه است.

فئودور داستایفسکی کتاب ابله را در اواخر قرن نوزدهم نوشت و همچنان یکی از بهترین رمان‌هایی است که تا به حال در جهان نوشته شده است. داستایوفسکی این کتاب را در اصل به زبان روسی در سال 1869 نوشت و دیوید ماگارشاک در سال 1955 این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرد که معروف‌ترین نسخه انگلیسی کتاب است. داستایوفسکی در طول عمر خود آثار زیادی را خلق کرده است؛ از جمله 13 رمان بلند و 17 داستان کوتاه. خواندن آثار او با اینکه می‌تواند فوق‌العاده دلهره‌آور به نظر برسد، اما حتی با گذشت سه قرن همچنان تازگی خود را حفظ کرده است. تمام اثار داستایوفسکی خواندنی هستند و هرکدام ارزش خاص خودش را دارد، اما در این لیست تنها به 5 تا از شناخته شده‌ترین آنها اشاره می‌کنیم. داستایوفسکی در تقاطعی بین ادبیات و فلسفه ایستاده و با مضامین کلاسیک انسانی مانند رنج، گناه، آزادی، مسئولیت، وجود خدا و مبارزه برای یافتن معنای زندگی دست و پنجه نرم می‌کند.

او به عنوان یک یتیم هرگز روابط عادی و محبت آمیزی با دیگران نداشته است و معمولا وقت خود را صرف خواندن ادبیات می‌کند، اما با کمی تامل درباره زندگیش، به پوچ بودن آن واقف است و این تضاد او را بیشتر از جامعه دور می کند. او خود را از دیگران برتر می‌داند، درحالی که از خودش نفرت دارد و احساساتش تنها به خشم، انتقام و تحقیر محدود می‌شود. در عین حال، مرد زیرزمینی شاهد ظهور یک جامعه اتوپیایی است که به دنبال حذف رنج و درد مردم است. اما او همچنین استدلال می‌کند که هر انسانی برای شاد بودن به این درد و رنج‌ها نیاز دارد. پدرش میخائیل داستایوفسکی، پزشک نظامی و مادرش ماریا نچایوا، خانه‌دار بود.