قدردانی بزرگ تاریخی و ادبی باید به چنین نویسندگان و آثار آنها اختصاص یابد. کستلر که جهان را در داخل و خارج از ماشین شوروی میدید و قدم گذاشتن در این مسیر را برگزید. همین جنبههاست که رمان را هرچه بیشتر دوست داشتنی و پرتحرک میکند. او به روباشف میگوید که اگر به اتهامات علیه خود اعتراف کند، حکم او به جای اعدام، به پنج یا ده سال در اردوگاه کار اجباری کوتاه میشود.
به علاوه، این کتاب باعث میشود که شخص ببیند چقدر مهم است که نگذاریم وقایع دوران استالین تکرار شوند. رهبریهای بیرحمانه، نهادهای عمومی غیرقابل اعتماد و ماشینهای دیکتاتوری متوقف نشدنی، آیا ما واقعاً از آنها محافظت میکنیم؟ ما نسلهایی هستیم که به انواع منافع اجتماعی و مادی خود عادت کردهایم. پس این بدان معناست که ما باید کتاب ظلمت در نیمروز را بارها و بارها بخوانیم. متأسفانه، داستان این کتاب در بیشتر قسمتهای قرن ۲۰ برای بسیاری از مردم واقعیت داشت. حتی پس از قحطی و خشونت فزاینده سالهای ابتدایی، بسیاری از مردم چپ گرا در غرب که از احتمال عملی شدن سوسیالیسم بسیار هیجان زده بودند، هنوز بر این عقیده بودند که باید از اتحاد جماهیر شوروی حمایت شود. آرتور کوستلر نخستین کتابهایش را به زبان مجاری مینوشت اما بعدها زبان نگارشش را به آلمانی و بعد از سال 1940 به انگلیسی تغییر داد.
به این منظور چند عبارت از تفکرات و تئوریهای سیاسی را مطرح میکند که در آن روباشوف سعی دارد با استفاده از دیالکتیکش وضعیت و موقعیتش را به تصویر بکشد و نیاز درونیاش به استدلال را نشان میدهد. کتاب ظلمت در نیمروز داستان مردی به نام روباشوف است که یکی از رهبران انقلاب ۱۹۱۷ است اما بعد از روی کار آمدن استالین خودش در دام دادگاههای تشریفاتی او اسیر میشود. آرتور کستلر جوان آن روز برای دومین مرتبه دست به خودکشی زده بود.
اول باید بفهمیم این کستلر واقعا چه کسی است؟ میدانید، کستلر یک یهودی اهل مجارستان است که مادرش آلمانی بود. یک آلمانی یهود که پیش از ورود نازیسم به آلمان، عضو حزب کمونیسم میشود و مدتها در این حزب فعالیت میکند. با سفرهای متعدد در سال ۱۹۳۱ که مهد سلطنت کمونیستها بود توانست استبداد استالینی را درک کند و بعد بگریزد، از حزب بیرون شود و جریان زندگیاش را تغییر دهد.
او حتی به سمتی سوق داده میشود که در برابر عموم مردم حتی به جنایاتی که مرتکب نشده است هم اقرار کند. در بین سالهای 1933تا 1938 به پست های گوناگون در حزب کمونیست منصوب شد ولی با نوشتن “کتاب بردگی بورژوازی” مورد غضب حزب قرار گرفت. در این زمان کم و بیش به حقایق پی برده بود و تصمیم گرفت به تنهائی با قریب و ریا به مبارزه برخیزد. در دهه ۱۹۲۰، پس از مرگ لنین، جوزف استالین به قدرت رسید و تلاش کرد تا از طریق برنامهای پنج ساله که در آن دولت کنترل همه مشاغل و مزارع را نیز به دست میگرفت، به سرعت مناطق روستایی را صنعتی کند.
این دو موضوع باعث باورپذیری فوقالعاده داستان و شخصیتها شده است. کتاب ظلمت در نیمروز اثر به یاد ماندنی و بسیار مهمی از آرتور کوستلر است که زندگیاش دستخوش اتفاقات بسیار زیادی بود. نویسندهای که پس از پشت سر گذاشتن بسیاری از اتفاقات، از پیوستن به حزب کمونیست تا روزنامهنگاری در جنگ و محکوم شدن به اعدام، تصمیم گرفت همراه با همسرش به زندگی خود پایان دهند. «ظلمت در نیمروز» رمانی قدرتمند و عمیقاً تأثیرگذار است که مضامین قدرت، ایدئولوژی و خیانت را در چارچوب روسیه استالینیستی بررسی میکند. داستان این کتاب در خلال پاکسازی بزرگ دهه ۱۹۳۰ اتفاق میافتد، زمانی که رژیم استالین در بیرحمانهترین حالت خود قرار داشت و مخالفان سیاسی به طور دسته جمعی شکار و اعدام میشدند. قهرمان رمان روباشوف، بلشویک پیری است که خود را گرفتار پاکسازی میبیند و در نهایت توسط همان رژیمی که به ایجاد آن کمک کرده دستگیر و زندانی میشود.
با این حال، همانطور که او در مورد زندگی خود فکر می کند، متوجه می شود که این قدرت هزینه های زیادی را به همراه داشته است و او را به گونه ای فاسد کرده است که هرگز تصورش را هم نمی کرد. این موضوع به ویژه در مکالمات روباشوف با ایوانف که هم بازجو و هم اعتراف کننده اوست مشهود است. همانطور که ایوانف عمیقتر و عمیقتر به گذشته روباشوف میپردازد، ما شروع میکنیم به اینکه ببینیم قدرت چگونه بر اعمال او تأثیر گذاشته است و چگونه او را به مسیر انحطاط اخلاقی سوق داده است.
ثبت ديدگاه