ظرف یک ماه او از این قدرت جادویی استفاده می کند تا پادشاه لیدیه را بکشد و با ملکه ازدواج نماید. گلاوکن سقراط را به چالش می کشد تا نشان دهد عدالت از بی عدالتی، صرف نظر از پیامد های آن، بهتر است. ارتش‌سالاری حکومتی است نظیر حکومت دولت-شهر اسپارت که سائقهٔ عزّت نظامی بر آن حاکم است؛ در گروه‌سالاری ثروت است که علامت شایستگی است؛ مردم‌سالاری حکومتی است که جمیع مردم بر آن فرمان می‌رانند؛ و در حکومت استبدادی حاکم دارای قدرت مطلق است. تمام حرفه‌هایی که بر روی مردان گشوده‌است، حتی جنگ، بر روی زنان نیز گشوده‌است.

اما آیا چنین کسانی که به جزیرهٔ نیکبختان رسیده‌اند حاضرند حکومت را قبول کنند؟ افلاطون می‌گوید باید آنها را قانع کرد و اگر نپذیرفتند باید به زور آنان را وادارکرد. فیلسوف نه تنها در نظر که در عمل نیز باید به اوج کمال برسد. در اینجا آدیمانتوس می‌گوید که اشعار شاعرانی مثل هومر که مردم آن‌ها را سخنگویان خدایان می‌دانند؛ پر است از مطالبی که انسان را تشویق به ظلم می‌کنند و از رنج و بدبختی انسان عادل سخن می‌گویند. وقتی کودک دبستانی چنین اشعاری را می‌خواند، واقعا در روح او چه تاثیری خواهد کرد؟ او می‌گوید اگر خدایان نباشند و یا باشند و کاری به ما نداشته باشند، زندگی انسان ظالم که یک عمر حکومت کرد، و به لذت و شادی عمر خود را به پایان رساند، بهترین زندگی است. اما اگر خدایان باشند و ما ناچارا در جهانی دیگر با آنها سروکار داشته باشیم؛ باز هم در این دنیا انسان ظالم می‌تواند کاری را که نمایندگان خدایان در روی زمین، یعنی شاعران، بیان کرده‌اند؛ عمل کند و خود را نجات دهد. مثلا با قربانی، صدقه و انجام مناسک می‌تواند رضایت خدایان را به دست آورد.

گفتم اگر اکنون یک چنین منظره‌ای را پیش خود مجسم کنی می‌توانی به چگونگی طبیعت انسان با توجه به تأثیر تربیت پی بری ــ چنین تصور کن که مردمانی در یک مسکن زیرزمینی شبیه به غار مقیم‌اند که مدخل آن در سراسر جبههٔ غار رو به روشنایی است. این مردم از آغاز طفولیت در این مکان بوده‌اند و پا و گردن آنان با زنجیر بسته شده به طوری که از جای خود حرکت نمی‌توانند کرد و جز پیش چشم خود به سوی دیگری هم نظر نمی‌توانند افکند، زیرا زنجیر نمی‌گذارد که آنان سر خود را به عقب برگردانند. پشت سر آن‌ها نور آتشی که بر فراز یک بلندی روشن شده از دور می‌درخشد، میان آتش و زندانیان جادهٔ مرتفعی هست. اکنون چنین فرض کن که در طول این جاده دیوار کوتاهی وجود دارد شبیه به پرده‌ای که نمایش‌دهندگان خیمه‌شب‌بازی بین خود و تماشاکنندگان قرار داده و از بالای آن عروسک‌های خود را نمایش می‌دهند. گفتم حال فرض کن که در طول این دیوار کوتاه باربرانی با همه نوع آلات عبور می‌کنند و باری که حمل می‌نمایند از خط‌الرأس دیوار بالاتر است و در جزو بار آن‌ها همه گونه اشکال انسان و حیوان چه سنگی چه چوبی وجود دارد و البته در میان باربرانی که عبور می‌کنند برخی گویا و برخی خاموش‌اند. گفتم مثل آنان مثل خود ماست، این‌ها در وضعی که هستند نه از خود چیزی می‌توانند دید نه از همسایگان خود مگر سایه‌هایی که بر اثر نور آتش بر روی آن قسمت غار که برابر چشم آنان است نقش می‌بندد.

او در مجمع جهانی اقتصاد در داووس، کاخ وست مینیستر، پارلمان اسکاتلند و کلیسای وست مینیستر سخنرانی کرده است. این کتاب درباره‌ی گم‌شده‌ی تاریخی دنیای ماست؛ همان ناموجود عزیز که بدون آن دنیایمان جهنمی بی‌انتهاست. کتاب جمهور راهنمایی است برای هر کسی که در جست‌وجوی عدالت و آزادی شهرها را طی کرده و آن را نیافته است. شاید افلاطون بتواند چراغ راه ما در این مسیر سخت و ناهموار باشد.

خویشتن‌داری نوعی نظم و هماهنگی، و پیروزی بر شهوات و حکومت بر خویشتن است. خویشتنداری، یعنی جزء عالی روح بر جزء پست و در جامعه یعنی جزء خردمند بر اجزای دیگر جامعه حکم براند و همه این را قبول داشته باشند پس خویشتن داری نوعی هماهنگی است. جامعه باید پزشک داشته باشد و حتی پزشک انواع بیماری‌ها را در تن خود آزموده باشد و با انواع انسان‌های بیمار سروکار داشته باشد تا بتواند بهتر معالجه کند.