تولستوی با ظرافت خاصی توصیف می‌کنه که ایوان ایلیچ در روزهای آخر عمرش، آرام‌آرام به یک نوع تسلیم‌شدگی و آرامش دست پیدا می‌کنه؛ انگار که مرگ دیگه دشمنش نیست، بلکه به یک واقعیت طبیعی و اجتناب‌ناپذیر تبدیل میشه که او باید باهاش کنار بیاد. و شاید برای اولین بار در زندگی‌اش، شروع می‌کنه به فکر کردن به دیگران و درک این موضوع که شاید عشق و همدلی و مهربانی چیزهایی باشن که ارزش زندگی رو واقعی می‌کنن. در ادامه‌ی داستان، ایوان ایلیچ با هر روزی که می‌گذره، بیشتر و بیشتر درگیر فکر کردن به مرگ و معنی زندگی میشه. همسرش و اطرافیانش بیشتر از اینکه نگران حالش باشن، به فکر مشکلات خودشون هستن و این باعث میشه ایوان ایلیچ بیشتر احساس تنهایی کنه. حتی پزشک‌ها هم با برخوردی کاملاً حرفه‌ای و بی‌روح، فقط به دنبال تشخیص و درمان بیماری‌اش هستن، انگار که او فقط یک پرونده‌ پزشکیه، نه یک انسان با احساسات و ترس‌ها.

اکثر انسان‌ها به زندگی اهمیت بیشتری می‌دهند و معمولا مرگ را بی اهمیت جلوه می‌دهند، حتی اگر آینده‌نگر باشند بیشتر برای رشد و شکوفایی زندگی خود تلاش می‌کنند و وجود مرگ را درنظر نمی‌گیرند. در کتاب مرگ ایوان ایلیچ، تولستوی می‌خواهد اهمیت مفهوم مرگ را برای پیش‌برد زندگی، بیان کند. این کتاب اثری بی نظیر از لئو تولستوی است که نشان می‌دهد یک فرد در حال مردن، زندگی را چطور لمس می‌کند. لئو تولستوی در «مرگ ایوان ایلیچ»، رمانی که جزئیات مرگ تدریجی یک مرد ثروتمند را شرح می‌دهد، انگیزه‌ی انسان برای درک معنا در مواجهه با مرگ را بررسی می‌کند. همچنین تمرکزش بر موضوعاتی مانند همدلی در مقابل رنجش، طمع و پاکی و فساد و بیماری بوده است. اما «مرگ ایوان ایلیچ» (۱۸۸۶) اگرچه اثری کوتاه‌تر و کمتر حجیم از شاهکارهای حماسی تولستوی است، اما از نظر عمق فلسفی و معنایی، در رده بالای آثار او قرار دارد.

این کتاب حاوی 12 بخش بوده که بخش اول آن با خبر مرگ ایوان ایلیچ آغاز می شود و در بخش های دیگر به چگونگی زندگی او تا لحظه ی مرگ می پردازد.این کتاب به انسان یاد آور می شود که از دست مرگ نمی توان فرار کرد حال اگر درست زندگی کرده باشی یا نادرست. از زندگی ایوان ایلیچ چه بگوییم، که ساده‌تر و معمولی‌تر و بنابر‌این وحشتناک‌تر از آن پیدا نمی‌شد. پدرش از کارمندانی بود که پس از خدمت در وزارت‌خانه‌ها و ادارات گوناگون در پترزبورگ پیشینه‌ای پیدا کرده بود.

تولستوی روحیات یک چنین بیماری را از لحظه‌ی آگاه شدنش به بیماری تا لحظه‌ی خاموشی یا مرگ را به پنج مرحله تقسیم می‌کند و این مراحل را در طول کتاب شرح می‌دهد. برای دریافت کتاب مرگ ایوان ایلیچ و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید. حمیدرضا آتش‌برآب، مترجم کتاب مرگ ایوان ایلیچ (چاپ بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه)، علاوه بر این داستان بلند، دو داستان کوتاه از لئو تولستوی را انتخاب کرده که هر دو بازنویسی منثور اشعار ویکتور هوگو هستند. اولین داستان اقتباسی منثور از شعر «مردم بینوا» است که تولستوی آن را نمونه‌ی بارز عشق به خدا و هنر دینی می‌دانست.

خوانندگان علاقه‌مند به داستان‌هایی با بعد فلسفی و روانشناسانه و همچنین کتاب خوان‌هایی که آثار تولستوی را بسیار دوست می‌دارند افرادی هستند که پیشنهاد می‌شوند مطالعه کتاب مذکور را در لیست خود قرار دهند. لئو نیکلایوویچ تولستوی (۱۸۲۸-۱۹۱۰) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان جهان و از ستون‌های ادبیات روسیه به شمار می‌آید. کتاب خوب سعی دارد با تهیه خلاصه های جامع و زیبا از کتاب ها در وقت و زمان شما صرفه جویی کند تا با مطالعه هر خلاصه کتاب به نکات اصلی و اساسی کتاب دست پیدا کنید. نه تنها ایوان مرد، بلکه همیشه مرده بود و بعد از اینکه مرد اکنون زندگی می‌کند. دو نمونه از این عدسی‌های ناب، که ذکرش روح را جلا می‌دهد، گراسیم و خود ایوان‌ ایلیچ اند. باید اذعان کرد که وسایل خانه‌ی او درواقع شباهت به تزئینات خانه‌ی افراد فاقد ثروتی داشت که می‌خواهند خود را ثروت‌مند جلوه دهند.

مدتی بعد اما، همین آسیب‌دیدگی او را به بستر مرگ می‌کشانَد و پیمانه‌ی عمر ایوان ایلیچ، به واسطه‌ی حادثه‌ای بیهوده و مسخره رو به خالی شدن می‌گذارد. لئو تولستوی نویسنده روسی که به زبان فارسی نام او را  لئون تولستوی، لیو تالستوی، لئون تالستوی هم می‌نویسند، در ۹ سپتامبر ۱۸۲۸، در ملک خانوادگی خود، یاسنایا پولیانا، در استان تولا روسیه به دنیا آمد. او پنجمین فرزند خانواده بود، در کودکی پدر و مادر خود را از دست داد و پس از آن با خواهر و بردرهای خود به کازان نقل مکان کردند. اما این موفقیت‌ها سطحی‌اند و روابط او با همسر و فرزندانش گرم و صمیمانه نیست.

این داستان درباره‌ی مرگ است و مفهوم تمام‌شدن زندگی، حس واماندگی انسان و تنهایی را هنرمندانه به تصویر می‌کشد. کتاب مرگ ایوان ایلیچ، در قرن نوزدهم در روسیه، نوشته شده است، همان دوره‌ای که مردم به شدت سرگرم خوشی‌ها و لذت‌های زندگی شده‌اند و کسی لحظه‌ای از زندگی کردن نمی‌ایستاد. ایوان ایلیچ یک قاضی به‌نام کاربلد روسی است که وقتی فکرش را نمی کند ناگهان متوجه می‌شود بیمار است و به زودی خواهد مرد. موضوع اصلی این کتاب درباره زندگی فردی موفق و باهوش است که روزگار اتفاق های ناگواری را برایش رغم می زند . «مرگ ایوان ایلیچ» از مهم‌ترین نمونه‌های ادبیات فلسفی قرن نوزدهم است که هنوز هم جایگاه خود را در ادبیات جهان حفظ کرده است.

این اثر، از یک سو به رئالیسم انتقادی روسیه مرتبط است، و از سوی دیگر، رنگ‌وبوی فلسفی دارد که مفاهیمی چون مرگ، زندگی، رنج و معنا را در هم می‌آمیزد. خواندن این کتاب برای هر کسی که به دنبال ادبیات تأمل‌برانگیز است، توصیه می‌شود. در ادامه، ضمن ارائه یک خلاصه کامل از کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی، به تحلیل جزئیات، پیام‌ها و اهمیت این اثر در درک مفاهیم مرگ، زندگی و معنا خواهیم پرداخت. در این مطلب، قصد داریم  نگاهی ژرف به به خلاصه کتاب مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی بیندازیم. این رمان کوتاه، اگرچه در ظاهر روایتی ساده از مرگ یک قاضی معمولی روس است، اما درون‌مایه‌های عمیق فلسفی، اخلاقی و روان‌شناختی آن، این اثر را به یکی از برجسته‌ترین و تأثیرگذارترین آثار ادبی جهان بدل کرده است. داستان کتاب مرگ ایوان ایلیچ (The Death of Ivan Ilyich)، از دوازده قسمت تشکیل شده است که در قسمت‌ اول داستان اعضای دادگاه، که همکارهای ایوان ایلیچ هستند از طریق آگهی در‌ روزنامه از مرگ ایوان‌ مطلع‌ می‌شوند.

پرداختن به زندگی ممکن است برای بسیاری سخت باشد، اما مقابله با مردن معمولا چالش برانگیزتر است. لئو تولستوی در کتاب مرگ ایوان ایلیچ، یأس و تنهایی مردن را برجسته می‌کند، موضوعی که باعث می‌شود انسان به گذشته نگاه کند و به جنبه‌هایی از هستی که در سرعت سریع زندگی ممکن است از یاد رفته باشد، بیندیشد. «مرگ ایوان ایلیچ»، اگرچه کوتاه است، اما می‌توان آن را یکی از تأثیرگذارترین درس‌های زندگی دانست. تولستوی با هنرمندی بی‌نظیر، ما را وادار می‌کند تا در مورد ارزش‌ها و باورهای خودمان دوباره بیندیشیم. این کتاب نه تنها ادبیاتی برجسته است، بلکه راهنمایی برای داشتن یک زندگی معنادارتر محسوب می‌شود. در جهانی که ممکن است اغلب مسیرها را به اشتباه برویم، این اثر به ما یادآوری می‌کند که هنوز فرصت داریم راه درست را انتخاب کنیم.

کتاب “مرگ ایوان ایلیچ” نوشته لئو تولستوی، داستان زندگی و مرگ ایوان ایلیچ، یک قاضی موفق و متعهد به زندگی اجتماعی و حرفه‌ای خود را روایت می‌کند. ایوان ایلیچ در یک خانواده متوسط به دنیا آمده و به تدریج به مقام قضاوت می‌رسد. او به زندگی خود افتخار می‌کند و به نظر می‌رسد که همه چیز در زندگی‌اش به خوبی پیش می‌رود. ایوان ایلیچ به ازدواج با یک زن از طبقه اجتماعی خود می‌پردازد و به تدریج متوجه می‌شود که زندگی‌اش خالی از عشق و احساسات عمیق است. او به دنبال تأمین مالی و موفقیت اجتماعی است و به همین دلیل، بسیاری از انتخاب‌هایش را بر اساس انتظارات اجتماعی انجام می‌دهد. در هنگام چاپ این اثر، خوانندگان به ارزش ادبی آن توجه می‌کنند و داستان را در مورد فرهنگ طبقه بالای جامعه روسی، کمی طنزآمیز و انتقادی می‌نگرند.