در همین راستا جدال دیرپای انسان و طبیعت را به تصویر کشیده. پیرمرد و دریا توجه منتقدین و تحلیل‌گران را از زوایای گوناگونی به خود جلب کرد. درمورد نمادپردازی و شخصیت‌سازی همینگوی در این کتاب صوتی سخنانی گفته شده است. گفته شده است که ارنست همینگوی، سانتیاگو، پیرمرد ماهی‌گیر داستان را با الهام از شخصیتی واقعی به‌نام «گرگوریو فوئنتس» خلق کرد. همینگوی گرگوریو فوئنتس را در طول سال‌های دههٔ ۱۹۳۰ برای نگهداری از قایقش پیلار استخدام کرده بود. پس از اینکه در سال ۱۹۴۰ همینگوی به‌همراه همسرش «مارتا گلهورن» رحل اقامت در کوبا افکند، ماهی‌گیری و قایق‌رانی به یکی از تفریحات اصلی و ثابت او بدل شد.

والدین مانولین از اینکه او به سانتیاگو کمک می‌کند راضی نیستند اما هر شب زمانیکه پیرمرد از ماهیگیری برمی‌گردد، مانولین برایش غذا می‌آورد و وسایل ماهیگیری‌اش را تمیز و مرتب می‌کند. مهبد قناعت پیشه علاوه بر این فعالیت‌ها، در صداپیشگی تیزر برای شرکت‌های مختلف نیز حضور داشته است و کتاب‌های صوتی بسیاری نیز با صدای او منتشر شده‌اند. از آثار مشهور او می‌توان به پیرمرد و دریا، وداع با اسلحه، پاریس جشن بیکران و تپه‌های سبز آفریقا اشاره کرد.

این داستان روایتگر تلاش‌های یک ماهیگیر پیر کوبایی به نام سانتیاگو است که در دل دریاهای دور، برای به دام انداختن یک نیزه‌ ماهی بسیار بزرگ، با آن وارد مبارزه‌ی مرگ و زندگی می‌‌شود. آخرین اثر داستانی ارنست همینگوی که در زمان حیاتش منتشر شد و تاثیر فراوانی بر دریافت جایزه نوبل این نویسنده داشت، کتاب صوتی پیرمرد و دریا (The Old Man and the Sea) نام دارد. رمانی کوتاه که در سال 1951 نوشته و سال بعدش در شماره یکم مجله لایف (Life) منتشر شد و طی مدت دو روز بیش از پنج میلیون نسخه از این محله به فروش رفت. این نویسنده مشهور آمریکایی با نوشتن این کتاب توانست برنده‌ جایزه‌ ادبی نوبل و پولتیزر شود. کتاب صوتی پیرمرد و دریا را مهم‌ترین و آخرین داستان ارنست همینگوی (نویسندهٔ آمریکایی و برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات) دانسته‌اند. در این داستان بلند با یک پیرمرد و پسرکی نوجوان آشنا و همراه می‌شویم که برای گرفتن ماهی با قایقی کوچک و امکاناتی ساده، دل به دریا می‌زند.

در سال ۱۹۲۱ به‌همراه همسر اولش «هادلی ریچاردسون» به پاریس مهاجرت کرد و کار خود را پی گرفت. همینگوی در پاریس همنشین نویسندگان و هنرمندان بزرگی شد که در آن ایام در این شهر بودند. او اولین رمان خود «خورشید نیز طلوع می‌کند» را در سال ۱۹۲۶ نوشت.

این شایعات تا جایی پیش می‌روند که خانواده‌ی شاگردش مانولین نیز، از او می‌خواهند تا کار کردن با پیرمرد را متوقف کند و با کشتی ماهی‌گیری دیگری کار کند تا هم بتواند امرار معاش کند و هم شوربختی دامن‌گیرش نشود. مانولین چاره‌ای جز پذیرفتن این پیشنهاد ندارد، ولی همچنان با تهیه‌ی کمی غذا، به استادکار قبلی‌اش ادای دین می‌کند تا او را میان این بدبختی تنها نگذاشته باشد. انبوهی از وظایفی که بر دوش داریم و کارهای ناتمام -به‌قول قدیمی‌ترها- وقتمان را بی‌برکت کرده است.

رابطه‌ی دوستانه میان «سانتیاگو» و «مانولین»، نقشی مهم را در تلاش «سانتیاگو» برای شکست دادن نیزه‌ماهی ایفا می کند. «مانولین» در ازای همراهی و آموزه های «سانتیاگو»، در روستا به او کمک می کند، برایش غذا و لباس می آورد، و در بارگیریِ قایق به او یاری می رساند. «مانولین» همچنین به «سانتایگو» دلگرمی می دهد و در سراسر روزهای ناموفقِ پیرمرد ماهیگیر، او را تشویق می کند تا به تلاش ادامه دهد.

هشتاد و چهار روز از آخرین باری که یک ماهی را صید کرد می‌گذرد. او هرگز پولدار و مرفه نبود اما وقتی نزدیک سه ماه دست خالی از جدال با دریا برمی‌گردی، فقر علاوه بر لباس‌ها و خانه راهش را به سفره‌ات هم باز می‌کند. اطرافیان با مشاهده‌ی تور بی‌صیدش بر پیرمرد دل می‌سوزانند و خرافاتی‌ترها او را بدبیار می‌بینند. اما کسی که ارنست همینگوی هوشمندانه‌ترین کتابش را بر محور او شکل داده شخصیتی حقیر یا محتاج نیست.