بیشتر وقت‌ها که عطر نسیم ساحلی به مشام پیرمرد می‌خورد، از جا بلند می‌شد، لباس می‌پوشید و می‌رفت که پسرک را بیدار کند. اما امشب عطر نسیم ساحلی خیلی زود از راه رسید و پیرمرد در خواب می‌دانست که هنوز زود است. دوباره به خواب رفت، تا رویای قله‌های سفید جزیره‌هایی را ببیند که از دل دریا بیرون زده‌اند. مدت‌ها بود که دیگر نه خواب طوفان‌ها را می‌دید، نه خواب زنان را، نه خواب اتفاق‌های بزرگ، خواب ماهی‌های گنده، خواب جنگ، خواب زورآزمایی‌ها، و نه خواب همسرش را. حالا خواب جاهایی را می‌دید و خواب شیرهای توی ساحل را که مثل بچه‌گربه زیر نور گرگ‌ومیش بازی می‌کردند.

همینگوی به‌سبب علاقه‌اش به دریانوردی و ماهیگیری با این شخصیت آشنا شد و محافظت از قایق شخصی خود را به او سپرد. فوئنتس سواد خواندن و نوشتن نداشت و در عمر 104 ساله‌اش هرگز موفق نشد پیرمرد و دریا را بخواند. او روز بعد باز هم تصمیم می‌گیرد که به نقطه‌ای دور از دریا برود و تمام تلاشش را انجام دهد. تا اینکه یک نیزه ماهی بزرگ طعمه سانتیاگو را می‌بلعد اما این پیرمرد به خاطر سنگینی وزن ماهی توان کشیدن آن را به درون قایق ندارد. سرانجام پس از سه روز تلاش بی‌وقفه و نبردی بی‌امان و سخت میان آن دو، سانتیاگو موفق می‌شود. کتاب صوتی پیرمرد و دریا نوشتهٔ ارنست همینگوی و ترجمهٔ نازی عظیما است.

رضا عمرانی گویندگی این داستان بلند صوتی را انجام داده و استودیو نوار آن را که داستان پیرمردی ماهیگیر است که با وجود ناکامی‌های پیاپی، برای صیدی بزرگْ دل به دریا می‌زند، منتشر کرده است. ارنِست میلر هِمینگوی متولد ۲۱ ژوئیه ۱۸۹۹ – درگذشته ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ است. او از نویسندگان بسیار مشهور معاصر ایالات متحده آمریکا و برندهٔ جایزه نوبل ادبیات بوده است.

پیرمرد یک شبانه‌روز سوار بر قایق به همراه ماهی در دریا به این سو و آن سو رفت. مجله بامیک در اردیبهشت 1399 با هدف معرفی و ترویج ادبیات شکل گرفته است؛در این رسانه تلاش میگردد تا با معرفی کتاب و گردآوری آرشیوی از دکلمه های شاعران بزرگ ایران زمین نقش کوچکی در درخشش ادبیات ایفا کنیم. بعد از هشت ساعت اول، هر چهار ساعت یک‌بار داورها عوض مى‌شدند که بتوانند بخوابند. دیوارها آبى براق بود و از جنس چوب بود و چراغ‌ها سایه‌ى آن دو را بر دیوارها مى‌افکند. سایه‌ى سیاه عظیم بود و وزش نسیم چراغ را تکان مى‌داد و سیاه بر دیوار تکان مى‌خورد. در یک دهکده‌ی بازنشستگی آرام، چهار دوست عجیب هر هفته در اتاق پازل دور هم جمع می‌شوند تا درباره‌ی جنایت‌های حل نشده صحبت کنند.

با این نیت و سر پرسودا، سانتیاگو قایق را به آب می‌اندازد و با فاصله گرفتن از منطقه‌ای که مکان معمول صید ماهی برای صیادان است، خود را به نقطه‌ی دوردست در این آبی بی‌انتها می‌رساند. بعد از صبر زیاد و افکار متناقضی از امید و ناامیدی، ناگهان سروکله‌ی طعمه‌ای بزرگ پیدا می‌شود… اگر به ادبیات کلاسیک علاقه دارید و می‌خواهید با یکی از شاهکارهای ادبیات آمریکا آشنا شوید اما وقت کافی برای مطالعه ندارید، شنیدن این خلاصه کتاب صوتی را به شما پیشنهاد می‌کنیم. جان استرجس در سال 1958 یک فیلم سینمایی با اقتباس از رمان پیرمرد و دریا و با همین نام ساخت و به روی پرده‌ی نقره‌ای برد. این اقتباس وفادارانه توانست اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خود کند.

همینگوی در ۲ ژوئیه ۱۹۶۱ با شلیک اسلحه شکاری محبوبش، به زندگی‌اش پایان داد. همه چیز با یک نقاشی آغاز می شود، اثری که نوع نگاهِ افرادِ خیره به خود را تغییر می دهد و به نظر می رسد که خودش نیز تغییر می یابد. با این مطلب همراه شوید تا درباره‌ی این رمان ماندگار از «اف. در مرکز پشتیبانی، می‌توانید راهنمای کار با محصولات را مشاهده وهمچنین به‌ صورت مستقیم با کارشناسان ما در ارتباط باشید. میشه گفت خوب بود ولی انتظار دیگه ایی ازش داشتم با تعاریفی که ازش شده بود!

سانتیاگو اندیشید که اگر پسرک همراهش بود، دست‌کم می‌توانست سطح نخ را خیس کند تا به دستش صدمه‌ی کمتری برساند. پیرمرد که دچار تهوع شده بود، ذرات گوشت دلفین را از روی صورتش کنار زد. سپس نگاهی به دست زخمی‌اش انداخت و سعی کرد درد آن را نادیده بگیرد. پیرمرد در تقلایی چندساعته کوشید تا کنترل ماهی را در دست بگیرد. او نخ را ذره‌ذره به مست خود می‌کشید تا مانع چرخیدن ماهی شود و پس از حدود یک ساعت دچار تهوع شد و چشمش سیاهی رفت.