این دستاورد نش، یه قدم بزرگ برای مرتبط کردن تئوری بازی‌ها با دنیای واقعی و به ویژه زمینه‌هایی مثل اقتصاد بود. چون تو اقتصاد ما بیشتر از اینکه به درگیری نیاز داشته باشیم، همکاری لازم داریم. اگرچه بیماری جان نش بعد‌ها به‌شکل معجزه‌واری فروکش کرد، اما از تاثیر ویران‌گر این بیماری روی دوران حرفه‌ای جان نش نمیشه غافل شد.

موسیقی در لحظات احساسی فیلم با عمق دادن به تجربه بصری، بر تأثیر عاطفی فیلم می‌افزاید. همچنین، فیلمبرداری راجر دیکینز در این فیلم به طور هوشمندانه‌ای حالت‌های روحی و درونی نش را منعکس می‌کند. درست زمانی که MIT می‌خواست بهش کرسی استادی دائمی بده و علاوه بر اون، دانشگاه شیکاگو (Chicago) هم می‌خواست به عنوان پروفسور از حضورش بهره ببره.

خلاصه کتاب ذهن زیبا شرح مختصر و زیبایی از زندگی این نابغه‌ی ریاضی هست. دانشجویان فارغ‌التحصیل گروه‌هایی را زیر نظر اساتید راهنما تشکیل می‌دادند، اما نش ترجیح می‌داد تنها بماند که باعث شد چندان مورد پسند سایرین نباشد. اما او جایگاه خود را با کار کردن زیر نظر جان نویمان، که پدر نظریه بازی بود، به دست آورد. هر چه نش عمیق‌تر در کار خود فرو می‌رود، در یک جهان پیچیدگی، وسواس و وهم فرو می‌رود.

رشد و توسعه فردی یک نیاز اساسی است و به عنوان یک عضو کوچک رشد و موفقیت به دنبال مسیری برای ارتقاء خود و دوستانمان هستیم.

با بازی درخشان راسل کرو در نقش جان نش، ذهن زیبا داستانی الهام‌بخش از موفقیت، عشق و مقاومت در برابر چالش‌های ذهنی را روایت می‌کند. “یک ذهن زیبا” یک درام زندگینامه‌ای جذاب و تامل‌برانگیز است که توسط ران هاوارد کارگردانی شده است. این فیلم در سال ۲۰۰۱ منتشر شد و داستان فوق‌العاده جان نش، یک ریاضیدان باهوش که توسط راسل کرو بازی شده است، را روایت می‌کند. در دهه ۱۹۵۰ قرار گرفته، نش یک فرد اجتماعی ناخوشایند و منزوی است که یک وظیفه دولتی مخفی را در رمزگشایی قبول می‌کند.

با نپذیرفتن کرسی استادی در دانشگاه شیکاگو به دلیل این که او «امپراتور قطب جنوب»است، آشکار بود که نش در اعماق افکار خود قرار داشت. جان نش بسیار باهوش بود اما رفتار ضداجتماعی او برای برخی آزاردهنده بود. حتی همکارانی که او را آزاردهنده می‌دانستند، نمی‌توانستند انکار کنند که او قرار است نامی برای خودش دست و پا کند.

البته وقتی نش یه بورد گیم یا همون بازی فکری جالب طراحی کرد، ورق تا حدود زیادی برگشت و محبوبیشت زیاد شد. طولی نکشید که بازی نش که اسمش هم «نش» بود، تو اکثر اتاق‌های دانشجوها بازی میشد. به عنوان مثال، تو همون اولین روز دانشگاه، به دانشجوها میگفتن که نمرات و حضور و غیاب در کلاس‌ها اهمیتی ندارن. تنها کاری که باید بکنن اینه که بیان دانشگاه، برای خودشون چای بریزن و آزادانه با اساتیدشون گفت و گو کنن و ایده‌های خودشون رو به اشتراک بذارن.