داستان راز خدمتکار درباره زنی است که به عنوان خدمتکار در یک خانه بزرگ و لوکس مشغول به کار می‌شود. این خانه متعلق به خانواده‌ای ثروتمند و مرفه است، اما به نظر می‌رسد چیزی در این خانواده درست نیست. همسر صاحب‌خانه، زنی که میلی باید از او مراقبت کند، رفتارهای عجیبی دارد و به تدریج، میلی متوجه می‌شود که اوضاع به هیچ وجه عادی نیست. او در حین انجام وظایف خود به رازهایی پی می‌برد که هرگز تصور نمی‌کرد با آن‌ها روبرو شود.

وقتی به تاریکی بیرون نگاه می‌کنم، تنها چیزی که می‌بینم انعکاس تصویر خودم است و قلبم به شدت می‌تپد. اندی پیشنهاد می‌دهد که به لانگ آیلند برگردیم، اما هر دو مست هستیم و او می‌گوید که اتاق‌های جداگانه در هتل پلازا می‌گیرد. در تاکسی، احساس می‌کنم لباس‌ام راحت نیست و اندی به پاهایم نگاه می‌کند. او به من می‌گوید که امشب زیبا هستم و در حین حرکت، ناگهان او مرا می‌بوسد. وقتی سیسیلیا را پیدا می‌کنم، متوجه می‌شوم که او به کلاس کاراته می‌رود و نینا به من نگفته بود. زن دیگری که در آنجا است، با نینا تماس می‌گیرد و متوجه می‌شویم که نینا قاطی کرده و خواسته من سیسیلیا را به خانه ببرم.

به سمت اتاق زیر شیروانی می‌روم و نگرانم که میلی آنجا حبس شده باشد. سیسیلیا به بی‌ادبی تلویزیون را روشن می‌کند و از من ساندویچ بولونیا می‌خواهد. وقتی ساندویچ را می‌آورم، او آن را پرت می‌کند و می‌گوید ساندویچ آبالون می‌خواهد.

مریم علیزاده میلانلو یکی از مترجمان حرفه‌ای و با استعداد در زمینه ترجمه ادبیات است. او ترجمه‌های متعددی از آثار ادبی معروف به زبان فارسی انجام داده است و شناخته شده به عنوان یکی از مترجمان برجسته ایرانی است. ترجمه‌های وی با دقت و هنر زیادی انجام شده و توانسته‌اند مخاطبان فارسی زبان را به دنیای شگفت‌انگیز ادبیات جهانی وارد کنند.

به کمد کنار تخت نگاه می‌کنم و متوجه می‌شوم که هیچ چیزی در آن نیست. وقتی اندی از اتاق بیرون می‌رود، ناگهان خودم را در اتاق تنها می‌بینم و در بسته می‌شود. تلاش می‌کنم در را باز کنم، اما قفل شده است و صدای اندی را نمی‌شنوم. در محل کار، استوارت به من می‌گوید که وقتی اندی در اتاق است، نروم و من تمام کارهای او را انجام می‌دهم. احساس می‌کنم سینه‌هایم پر از شیر شده و درد می‌کنند و نمی‌خواهم به این موضوع فکر کنم. دوش میگیرم و وقتی دوباره به پایین می‌آیم، اندی را می‌بینم که لباس‌هایش را پوشیده و قهوه می‌نوشد.

او می‌تواند هر زنی را داشته باشد، اما من باید خوشحال باشم که او در کنارم است. صدای استوارت از آیفون می‌آید و از من می‌خواهد اطلاعاتی را بیاورم. در حین کار، شیرم چند قطره روی بلوزم می‌ریزد و احساس شرمندگی می‌کنم. در اتاق هتل، حوله‌ای به دورم پیچیده‌ام و تلویزیون روشن است، اما حواسم به آن نیست. سعی می‌کنم موقعیت اندی را پیدا کنم، اما برنامه ردیابی‌ام نشان می‌دهد که موقعیتش پیدا نشده است.

او به نظر نگران می‌رسد و می‌گوید که خودش هم این پیشنهاد را داشته است. احساس ناخوشایندی به من دست می‌دهد، اما او به سمتم می‌آید. اندی با کاتری کارتن را باز می‌کند و متوجه می‌شود که پر از لوازم بچگانه است.

نینا در نهایت تصمیم می‌گیرد که برود و ساک‌هایش را جمع می‌کند. من از بالا به آن‌ها نگاه می‌کنم و احساس می‌کنم که همه چیز در حال فروپاشی است. نینا از خانه خارج می‌شود و اندی به من نزدیک می‌شود و از حالم می‌پرسد.

او سعی می‌کند او را آرام کند و بعد از تماس، از مشکلات ازدواجش با نینا صحبت می‌کند. اندی می‌خواهد به من کمک کند و نگران کمرم است، اما من تأکید می‌کنم که خوبم. نینا از رفتن من با آن‌ها می‌پرسد و اندی می‌گوید نمی‌تواند به خاطر کارش بیاید. وقتی نینا می‌رود، من از اینکه دو هفته بدون سیسیلیا می‌گذرانم خوشحالم، اما نینا به طرز عجیبی از این موضوع باخبر است.