برای آگاهی و آزادی تقلا میکنیم و دست و پا میزنیم. از سر ناچاری شغل فراشی یک مدرسه را به او میسپارند و فریدا نیز کارش در بارِ مهمانخانه را رها میکند و به همراه «ک» در مدرسه مشغول به کار میشوند. «ک» این شغل را با تمام سختیهایی که برایش دارد میپذیرد. چرا که فکر و اهداف بزرگتری در سرش است و میخواهد فقط اینجا بماند تا به جواب پرسشهایش برسد. این سختیها به نوعی برای او آزارهای کوچک ولی همیشگی زندگی مابین جنب و جوش و تکاپوی رسیدن به هدفی بزرگ بودند. «ک» میدانست که زندگی آسوده نیست و او برای یک زندگی راحت و بیدغدغه به اینجا فرستاده نشده است.
حدس و گمانهای مذهبی متناسب با مقتضیات زمان بهویژه وقتی مطرح شد که توانست فلسفههای نیهیلیسم و اگزیستانسیالیسم را به سود خود قبضه کند. این تفسیر با تفسیر مدرنِ مذهبی ابداً به گونهای آشتیناپذیر در تضاد نیست. چهبسا انسان خواستهها، نیازها و دیدگاههای مذهبی خود را واقعیت تصور کند. شرححالنویسان معتقدند «کافکا» همیشه فصلهای ابتدایی کتابی را که در حال نوشتنش بود، برای دوستان صمیمیاش میخواند. «میلان کوندرا» بر این باور است که نویسندگان زیادی مانند «گابریل گارسیا مارکز» و «کارلوس فوئنتس» شوخطبعی سوررئالیستی کافکا را در آثارشان استفاده کردهاند.
«ک» میتواند نشانگر یا مخفف اسم خود کافکا باشد. “نقب” (The Burrow) یک متن ناتمام از فرانتس کافکا است که او در سالهای آخر زندگیاش نوشته است. این متن به عنوان یکی از آثار پس از مرگ کافکا منتشر شده و به عنوان نمونهای از سبک و تمهای او در ادبیات مدرن شناخته میشود. کتاب “مسخ” (The Metamorphosis)، یکی از آثار مهم و شناختهشدهٔ فرانتس کافکا، نویسندهٔ آلمانیزبان است. این داستان کوتاه در سال ۱۹۱۵ نوشته شده و به عنوان یکی از شاهکارهای ادبی دنیا محسوب میشود. فرانتس کافکا (Franz Kafka) یکی از بزرگترین نویسندگان آلمانی زبان بود.
این داستان کوتاه در سال ۱۹۱۹ منتشر شد و نمایانگر ایدهها و تمهای معمول در آثار او میباشد. شرایط مردم بد است ولی کسی نسبت به شرایط بد اعتراضی ندارد. او تازه وارد شده و هنوز ناآگاه است، مانند کودکی که تازه پا به جهان گذاشته است. کنجکاو است و از سر ناآگاهی دائما میپرسد تا به جواب برسد. اما همین ناآگاهی باعث نوعی طغیان و نافرمانی در روحش میشود. او در مقابل قوانین نه میگوید، انتظار معنا و آزادی دارد.
حال که جوانک میخواست تلفن کند هراندازه هم ملاحظه میکرد باز نمیتوانست مزاحم خواب «کا» نشود. بههرحال مسئلۀ مهم این بود که «کا» میگذارد که جوانک تلفن کند یا نه. حوصلۀ اینکه دیگر خودش را به خواب هم بزند نداشت و رویش را برگرداند و دید دهقانان به هم نزديک شده، مشغول گفتوگو هستند. درِ آشپزخانه باز بود و زن مهمانخانهچی، که با هیکل تنومندش همۀ محوطه در را پر میکرد، در آنجا ایستاده بود.
این داستان به عنوان یکی از آثار کوتاه و تأثیرگذار او شناخته میشود و تمهای کافکایی را به خوبی منعکس میکند. در جایی از کتاب شخصیت اصلی به قصر دعوت شده اما نه اجازه ورود به آن را کسب میکند و نه حتی مردم دهکدهای که در مسیر قصر قرار دارند، به او روی خوش نشان میدهند. «کا.» به دنبال دستیابی به بدویترین امکانات زندگی است تا در شغل خود جا بیفتد و بتواند تشکیل خانواده بدهد و سپس عضوی از جامعه شود. اما تشکیلات پنهان و مرموز «آقایان» و حکومت عجیب و غریب «قصر» با تصمیمها و آدمهایی که در اختیار دارند این اجازه را به «کا.» نمیدهند.
قصر بررسی روابط فرد با جامعه، نفس با غریزه، اندیشه با عمل، بیماری با سلامتی و شاید رابطهی یک یهودی با مردم غیریهود است. «کا.» قربانی رمان محاکمه که هیچ کاری از او ساخته نیست تبدیل به «کا.» قهرمان رمان قصر شده که مردی پرخاشگر و بااراده است. او از قصر هیچ واهمهای ندارد، فقط بیاعتنا ماندن قصر در برابر او آزارش میدهد. برخی آن را استعاره ای از دیوان سالاری و برخی آن را محکمه الهی می دانند.
ثبت ديدگاه