کتاب شازده کوچولو «خوانده شدهترین» و «ترجمه شدهترین» کتاب فرانسویزبان جهان است و به عنوان بهترین کتاب قرن ۲۰ در فرانسه انتخاب شدهاست. از این کتاب بهطور متوسط سالی ۱ میلیون نسخه در جهان به فروش میرسد. این کتاب در سال ۲۰۰۷ نیز به عنوان کتاب سال فرانسه برگزیده شد.در این داستان سنت اگزوپری به شیوهای سوررئالیستی به بیان فلسفه خود از دوست داشتن و عشق و هستی میپردازد.
در سن چهل و چهار سالگی، در یکی از ماموریتهای نیروی هوایی فرانسه دچار سانحه هوایی شد و شصت سال پس از مرگش، بقایای هواپیمایش در ساحل مدیترانه پیدا شد. از دیگر آثار او میتوان به خلبان جنگ و زمین آدمها با ترجمه پرویز شهدی اشاره کرد. برای دانلود کتاب شازده کوچولو روی لینک زیر کلیک کنید . آدم بزرگها مسلماً حرف شما را باور نخواهند کرد.
ماجرای رمان، حول شخصیت اصلی آن که یک پسربچه است، شکل میگیرد. پسر بچهای که تصمیم میگیرد برای فراگیری حکمت و دانش به نقاط مختلفی از جهان سفر کند. نام کتاب و حتی بیانش ظاهری کودکانه دارد اما برای بزرگسالان نیز بسیار مفید است زیرا به زیبایی به آموزش و بیان مفاهیم فلسفی و اخلاقی میپردازد. روایتکننده رمان، مرد خلبانی است که به صورت اتفاقی پس از فرود آمدن در یک صحرا با پسربچه داستان آشنا میشود و نام شازده کوچولو را به او میدهد. راوی که در همان سالهای کودکی خود به درکی از اینکه بزرگسالان در تخیل و فهم خود دارای کمبودهایی هستند رسیده است، داستان زندگی شازده کوچولو را از زبان خودش میشنود و برای خواننده بازگو مینماید. زیرا من نمیخواهم کتابم را سرسری بخوانند.
پس کافی است قدری آهسته راه بروی تا همیشه در آفتاب بمانی. هر وقت میخواهی استراحت کنی، راه برو… آن وقت تا دلت بخواهد روز دراز خواهد شد. کارفرما دهان باز کرد که چیزی بگوید، ولی جوابی نداشت و شازده کوچولو از آنجا رفت. – من اگر شال گردنی داشته باشم، میتوانم آن را به دور گردنم بپیچم و با خودم ببرم.
آخر من بجز نقاشی مار بوآی باز و مار بوآی بسته چیزی بلد نبودم. – شما زیبایید ولی درونتان خالی است. البته گل سرخ من در نظر یک رهگذر عادی به شما میماند، ولی او به تنهایی از همه شما سر است.
از اینکه نقاشی شمارهی یک و نقاشی شمارهی دواَم یخشان نگرفت دلسرد شده بودم. بزرگترها اگر به خودشان باشد هیچ وقت نمیتوانند از چیزی سر درآرند. برای بچهها هم خستهکننده است که همینجور مدام هر چیزی را به آنها توضیح بدهند. ناچار شدم برای خودم کار دیگری پیدا کنم و این بود که رفتم خلبانی یاد گرفتم.
– آدمها؟ گمان میکنم شش هفت تایی باشند. ولی هیچ معلوم نیست کجا میشود گیرشان آورد. آدمها ریشه ندارند و از این جهت بسیار ناراحتند. و جغرافیدان دفتر یادداشت خود را باز کرد و مدادش را تراشید. خاطرات کاشفان را اول با مداد مینویسند و تا وقتی که کاشف دلیل نیاورده است، با جوهر پاکنویس نمیکنند. – ستاره تو آنقدر کوچک است که تو با سه قدم بلند میتوانی دور آن را بگردی.
ثبت ديدگاه