ولی در این مورد علاوه بر اینکه نباید درباره دیگران حق و تصورات باطل داشته باشیم در مورد خودمان هم همین گونه است که نباید تصورات اشتباه از خودمان داشته باشیم. جادوی سیاه قدرت کلام انقدر زیاد است که تنها با یک کلمه می‌توان زندگی میلیون‌ها انسان را تغییر داد یا ویران کرد. پس ذهن انسان مثل یک زمین حاصلخیز است که آماده رشد دانه هاست، کلام ما نیز همچون بذری است که در ذهن کاشته می‌شود. اگر می‌خواهید زندگی لذت بخش و خرسندی داشته باشید باید جرئت درهم شکستن توافقاتی را که برخاسته از ترس شما بوده و انرژی زیادی از شما گرفته است را داشته باشید. این عدم برآورده شدن نیاز ها در افراد سبب می‌شود که آنها آخر هفته را به خوش‌گذرانی و مهمانی بگذرانند و کار مفیدی انجام ندهند. از طرف دیگر اگر بهترین خود بودن مساوی با تلاش زیاد باشد شما عاشق وظایف خود می‌شوید، عملکردتان بهتر خواهد شد و احساس خواهید کرد که کار بی‌دردسری دارید.

«به این فکر کنید که چند بار در مورد شخصی که بیشتر دوستش دارید غیبت کرده‌اید تا از دیدگاه خود حمایت دیگران را جلب کنید. ما نمی توانیم خودمان را ببخشیم که آن چیزی نیستیم که می خواهیم باشیم، یا بهتر بگوییم آن چیزی که معتقدیم باید باشیم. ما می دانیم که آن چیزی نیستیم که فکر می کنیم باید باشیم، و بنابراین احساس دروغ، ناامیدی و ناصادقی می کنیم. پس از اهلی شدن، دیگر این نیست که به اندازه کافی برای دیگران خوب باشیم. ما به اندازه کافی برای خودمان خوب نیستیم، زیرا با تصویر خودمان از کمال سازگار نیستیم.

کلمات می‌تونن برداشت شما از واقعیت رو شکل بدن و به طرز فکرتون جهت بدن. وقتی فرضیه می‌بافید، تصور می‌کنید افکارتون درسته و وقتی خلاف اون ثابت میشه، احساس حماقت میکنید. این یک مشکل جدی است، زیرا اکثر فرضیات بر پایه واقعیت نیستند و تنها در تخیلات ما حقیقی هستند. بنابراین وقتی در درک موضوعی مشکل دارید، تصور میکنید معنای اون رو میدونید، سپس وقتی حقیقت برملا میشه، متوجه میشید که معنایی کاملاً متفاوت داشته. دون میگوئل روئیز قرار بود شغل خانوادگی‌اش را ادامه دهد و با تعلیم دانش تولتک‌ها به یک معلم معنوی تبدیل شود، اما در عوض به جراحی روی آورد. پس از تجربه نزدیک به مرگی که داشت، دانش و معرفت کهن مردمان خویش را دوباره تجربه کرد و زندگی‌اش را وقف ارائه تعالیم معنوی ساخت.

سه میثاق قبلی در صورتی تاثیر خودشان را می گذارند که بیشترین تلاشمان را کنیم. نباید توقع داشته باشیم که همیشه بتوانیم معصومانه از کلام استفاده کنیم، هیچ چیز را به خود نگیریم و هرگز تصورات باطل نکنیم. شاید در زمان هایی پیش بیاید که لغزش داشته باشیم و نتوانیم آنها را به خوبی اجرا کنیم، ولی در هر صورت همیشه بیشترین تلاشمان را کنیم. اینکه با کلام خودمان به یک فردی حتی یک موضوع کوچک را هم بگوییم، ممکن است این حرف کم کم تبدیل به باورهای آن فرد شود و واقعا باور کند که آن مشکل را دارد. چون ذهن انسان مانند خاکی حاصلخیز می باشد که دائما در آن بذرهایی کاشته می شود و آنها رشد می کنند.

دومین میثاق به این معناست که مسئولیت افکار، احساسات و اعمال دیگران را به عهده نگیریم. این شامل برداشت های ما از رفتار دیگران، احساسات آنها و حتی شرایط زندگی آنها است. ترسی در وجود ما حاکم است که نمی‌گذارد ما خود واقعی‌مان باشیم. اما همان کودکی هستیم که آزادیمان را از دست داده‌ایم آزادی که دنبالش هستیم. نگاهی به زندگی خودمان می‌کنیم و می‌بینیم که اغلب اوقات برای خوشحال کردن دیگران و پذیرش از سوی آن‌ها کاری را انجام می‌دهیم نه برای زندگی کردن جهت خشنود کردن خودمان.

در نتیجه بعد از گذشتِ دوران کودکی، وقتی شخصیت‌مون شکل گرفت، دیگه نیازی نیست که کسی ما رو کنترل کنه؛ چون همه‌ی اون قوانین و باورها در افکارِ ما حک شدن! اون‌وقت با اون قوانین و چهارچوب‌ها، توی ذهنمون یک تصویر کامل از خودمون می‌‌سازیم و وقتی نتونیم مطابق اون عمل کنیم، خودمون رو قضاوت و سرزنش می‌کنیم. به ما مى‌آموزد که جادوى سیاه کلام مى‌تواند همچون زهرى کام و روان شنونده را تلخ کند و این جادو تمام عمر همراه او باقى مى‌ماند و زندگى‌اش را تحت تاثیر قرار مى‌دهد. دون میگوئل در کتاب مثالى آورده از مادرى که چون خسته است به دخترش تشر مى‌زند که چه صداى بدى دارى، آواز نخوان!

برای این که این مشکل رو حل کنین، شما باید بدونین که کی هستین. وقتی که خودتون رو خوب بشناسین، دیگه نیازی ندارین بقیه شما رو تایید کنن. پس بهترین عملکردتون رو نشون بدید و هر کاری رو به خاطر همون کار انجام بدید. شما باید نه به دلیل انگیزه‌های بیرونی، بلکه برای شاد شدن سخت کار کنید. اگر ارائه بهترین عملکرد به دلیل دوست داشتن کاری که انجام میدید باشد، در کارتون پیشرفت میکنید و دیگه در انجام اون سختی احساس نمی‌کنید. بدین ترتیب، آخرین میثاق یعنی ارائه بهترین عملکرد، میثاق‌های دیگر را نیز تقویت میکنه و به شما در آزاد ساختن خودتون یاری میرسونه.

با این تجربه دختر آنچکه مادرش گفته است را باور می‌کند و با خود اینگونه پیمان می‌بندد که صدای او بد و آزاردهنده است. او برای مدت طولانی دیگر نمی‌خواند و در صحبت کردن با دیگران نیز دچار مشکل می‌شود. این داستان به ما نشان می‌دهد که چطور کلام ما را بنده خود می‌کند. مقصود این است که حتی سخنی علیه خود استفاده نکنید چون هر آسیبی به خود گناه به حساب می‌آید. این ضررها ممکن است به صورت قضاوت و یا سرزنش خود بروز پیدا کند. وقتی اقدامی‌انجام می‌دهیم‌، واقعاً به زندگی بله می‌گوییم.

از آنطرف هم وقتی سه میثاق قبلی را بخواهیم انجام دهیم دیگر می دانیم که باید بیشترین تلاش خودمان را کنیم. نکته مهم این است که اگر می خواهیم به شادی برسیم باید میثاق هایی که مبتنی بر ترس هستند را از بین ببریم. همچنین باید میثاق هایی جدیدی مبتنی با عشق ایجاد کنیم که موجب انرژی بیشتری برای شادی و موفقیت بدست بیاریم. این چهار میثاق که در کتاب اشاره می شوند هم دقیقا به این شکل هستند و به ما کمک می کنند که در زندگی خیلی موثرتر و بهتر عمل کنیم. در این فصل، روئیز در مورد اهمیت این موضوع که قبل از قضاوت، اطلاعات کافی داشته باشیم، صحبت می‌کند.

حتی نظراتی که درباره خودمان داریم هم لزوما درست نیستند و نباید هرچیزی که در ذهن ساخته میشپد را به خودمان بگیریم. این چیزی نیست که مربوط به ما باشه، این چیزیه که در ذهن اون است. هرکاری که دیگران انجام میدهند به خاطر شما نیست، به خاطر خودشان است. شما میتوانید صحبت کنید، کدام حیوان دیگری روی زمین میتواند صحبت کند؟ کلام قدرتمند ترین ابزاری است که ما در جایگاه انسان داریم.