برای این مدیران در گزینش افراد ملاک طرز فکر و ظرفیت آنها برای رشد است نه سوابق آنها. این مدیران به جای نخبه گرایی، به دنبال کار گروهی و تیمی هستند و به جای بها دادن و بزرگ کردن تعداد معدودی از افراد و جداکردن آنها از دیگران ، به نتیجه های کسب شده توسط گروه های کاری بها می دهند . این افراد در برابر کارکنان خود به عنوان راهنما عمل می کنند و نه قاضی یعنی اگر کارکنان آنها دچار خطا و اشتباهی شوند سعی در راهنمایی آنها می کنند تا با درس گرفتن از این اشتباه در ادامه عملکرد بهتری داشته باشند. از طرف دیگر وقتی باور ما این است که قرار نیست با تلاش کردن و یادگیری رشد کنیم پس چه لزومی دارد تا به خودمان زحمت بدهیم ؟. بنابراین به این دلیل که ویژگیهای ما قابل ارتقاء نیست پس تلاش کردن برای بهبود و توسعه دادن مهارت ها، کاری بیهوده و بی فایده است .
خبر بد اینکه بخش زیادی از طرز فکر ما، تحت تاثیر خانواده و جامعه شکل گرفته و انگار ما نقشی در آن نداشتهایم. زندگی ما، بسیار بیشتر از آن چیزی که فکر میکنیم تحت تاثیرِ طرز فکر (یا نگرش یا مدل ذهنی) ماست. آدمها از وقایع یکسان میتوانند تحلیلهای متفاوت داشته باشند و بر اساس آن، متفاوت هم عمل کنند. 3- او کتابش را با مثال پسربچه ای آغاز میکند که هیجانات او را ثبت کرده بود.
در کل، طرز فکر رشد به آدمها این قدرت رو میده که به جای متوقف شدن در برابر مشکلات، بهشون به عنوان یه فرصت نگاه کنن و با تلاش و پشتکار، به موفقیتهای بزرگتری دست پیدا کنن. این طرز فکر نه تنها کمک میکنه تا از چالشها بهرهبرداری کنیم، بلکه به ما انرژی و انگیزه میده تا همیشه در حال پیشرفت و یادگیری باشیم. اما کسانی که طرز فکر رشد دارند، خودشان را قضاوت نمی کنند و به خودشان برچسب نمی زنند. آنها به خاطر آرامش خودشان، فرد مقابل را می بخشند و ماجرا را در گذشته رها می کنند. چنین افرادی اجازه نمی دهند که رفتار دیگران در مورد آنها روی تعریفی که از خودشان دارند و ارزشی که برای خودشان قائل هستند تاثیر منفی بگذارد. در بخشهای مختلف کتاب، دوک با استفاده از مثالهای واقعی از زندگی افراد مختلف، از جمله ورزشکاران، دانشمندان و کارآفرینان، نشان میدهد که چگونه ذهنیت افراد در موفقیتها و شکستهای آنها نقش دارد.
کودکانی که دارای طرز فکر رشد هستند سعی میکنند به کودکان دیگر که گریه میکنند کمک کنند، در حالی که این امر باعث ایجاد مزاحمت و آزار برای کودکان دارای طرز فکر ثابت میشود. با این وجود، بسیاری از ما هنوز در انتخاب شیوه درست تفکر، تقلا می کنیم. این موضوع باعث می شود که در زندگی مان فرصت های زیادی را از دست بدهیم و پشیمانی های فراوانی را به بار بیاوریم.
طرز فکر یعنی اون چارچوب ذهنی و باورهایی که به خودمون، زندگی و دنیای اطرافمون داریم. این چارچوب ذهنی خیلی تأثیرگذاره و مثل یه عینک به ما نشون میده که چطور دنیا رو ببینیم و با مشکلات و چالشها روبرو بشیم. وی استاد روانشناسی لوئیس و ویرجینیا ایتون در دانشگاه استنفورد می باشد. همچنین به عنوان عضوی از آکادمیعلوم و هنرهای آمریکا و آکادمی ملی علوم انتخاب شده است.
شادی ، رفاه و آرامش در جامعه ای بیشتر است که مردمانش آگاهانه تر زندگی کنند. اینجا محلی است برای یادگیری مهارت های زندگی برای اینکه با یادگیری ، هر روز بهتر از قبل باشیم . چه بسیار از مهارت ها و آموختنی هایی که ما فقط به این دلیل که فکر می کردیم استعداد و یا هوش کافی در آن زمینه نداریم شروع نکردیم و یا در ابتدای راه رها کردیم .
ترجمه این کتاب را خانم شهلا ثریاصفت انجام داده و بسیاری از تحلیلگران و متخصصان، این ترجمه را بسیار خوب و روان توصیف کردهاند. شما میتوانید این کتاب را به صورت اینترنتی نیز از نشر نوین خریداری کنید. فکر تلاش کردن و با وجود این شکست خوردن و جایی برای بهانه باقی نگذاشتن، بدترین ترس در طرز فکر ثابت است. همین موضوع گاهی افراد دارای این طرز فکر را فلج میکند و اجازه حرکت به آنها نمیدهد. گاهی ما هیچ تلاشی در روابط خود نمیکنیم و به همین خاطر وقتی شخص مقابل ما را ترک میکند، بهانههای زیادی در مورد رفتن او برای خودمان و دیگران مطرح میکنیم. جهان بینی شما بسته به نحوه تفسیر وقایع و واکنش شدید شما می تواند منبع شادی یا اضطراب باشد.
رهبری که طرز فکر ثابتی از خود نشان می دهد می تواند یک شرکت را برای شکست آماده کند. یکی از محققان دریافت که مدیران شرکت هایی که بر شهرت شخصی خود تمرکز می کنند، این کار را به هزینه شرکت هایشان انجام می دهند. به عنوان مثال، لی یاکوکا به احیای کرایسلر کمک کرد، اما سپس روی شهرت خود تمرکز کرد.
بنابراین، افراد گروه دوم در طول زندگی خودشون به رشد ادامه میدن و مهارتهای جدیدی رو بدون قید و شرط یاد میگیرن و به طور فعال در روابط خودشون تعامل میکنن. دوک در فصل یک کتاب طرز فکر انواع شیوههای فکر کردن را معرفی میکند. کسانی که طرز فکر ثابت دارند، تصور میکنند تواناییهایشان محدود و غیرقابلتغییر است. این افراد از چالشها میترسند و شکستها را به عنوان ناتوانی خود میبینند.
ثبت ديدگاه