پیرمرد سکه را بالا انداخت و در کسری از ثانیه، مرد جوان به یک بدهکار 25 هزار دلاری تبدیل شد. کمی بعد، میلیونر فوری دست به کار شد و روی همان کاغذ توصیه نامه، رازهای ثروتمند شدن را نوشت. البته به مرد جوان گفت که نباید تا وقتی که کاملا تنها باشد به محتوای نامه سرک بکشد. جوان قول داد و همراه با خدمتکار به سمت اتاق مهمان رفت. به زبان دیگر توصیه‌ای است برای افرادی که به دنبال مشاوری واقع بین و حکیم برای زندگی شغلی و شخصی‌شان هستند.

به خصوص آنهایی که بر اساس فرهنگ و زمینه – داستان های واقعی – هدایت می شوند . حتی پس از بازنشستگی کامل، بسیاری از افراد همچنان به کار ادامه می‌دهند. چرا؟ زیرا باور دارند که کار، نه تنها نیاز، بلکه بخشی از هویت و لذت زندگی است. اما بسیاری از مردم، اعتقاد ندارند که ثروتمند شدن اصول و اسراری دارد. آنها باور نمی‌کنند که می‌توانند به ثروت برسند، و البته حق هم دارند.

دلش را به دریا زد و با کشیدن زنگ، پیشخدمت را صدا کرد. مرد جوان در حالی ترس و خشم در وجودش زبانه می کشیدند از شدت خستگی به خواب رفت. با خودش فکر کرد که شاید صحبت کردن با عموی ثروتمندش بتواند راهی را به او نشان دهد. پس اگر اشکالی ندارد به اتاقت برو و مدتی را آنجا بگذران تا من هم به سراغ گل سرخه‌ای گران بهایم بروم جمله‌ای که به تو گفتم را بنویس.

بزرگ‌‌ترین دارایی ما آزادی است و دولت می‌تواند به تو آزادی عطا کند. آن زمان است که جوان با خبر می‌شود که پیرمرد مرده است او با خود عهد کرد که تمام تعالیم دولتمند آنی را به بهترین شکل به همه برساند. تضمین می‌کنم که با همان ورق کاغذ سفید هم می‌توانید به راستی دولتمند شوید. مدت‌ها پیش آن تنها چیزی بود که نیاز داشتم دولتمند آنی بشوم اما چون باید زود برگردم و به مراقبت از گل سرخه‌ای محبوبم بپردازم، به شما کمک خواهم کرد. به دقت گوش کنید زیرا به محض به کار بستن موفقیت‌آمیز این راز باید آن را با دیگران تسهیم کنید.

اگر باور نداشته باشید که ثروتمند شدن ممکن است، شانس کمی برای رسیدن به آن خواهید داشت. کمی بعد میلیونر فوری با مرد جوان درباره قدرت واژه ها صحبت کرد. او به جوان گفت که استفاده مداوم از واژه های قدرتمند، ذهن او را قوی می کنند و مسیر رسیدن به ثروت را برایش هموارتر می سازد. بعد از تمام شدن صحبت های میلیونر فوری، مرد جوان با یک تکلیف به اتاقش بازگشت.