«تولستوی» بسیاری از باورهای سیاسی و کشمکش های فلسفی خود را در این شخصیت گنجاند. سرانجام در یک مسابقه اسب دوانی و پس از شکستن کمر اسب ورونسکی، کارنین که در طول مسابقه متوجه احساس شدید همسرش به ورونسکی شده از او توضیح می خواهد و آنا به عشقش نسبت به آن مرد اعتراف می کند. خانواده اوبلونسکی مسکو با بی عفتی و خیانت از هم پاشیده شده است. پرنسس دریا الکساندروونا (دالی اوبلونسکی) متوجه رابطه شوهرش، پرنس استپان آرکادیویچ اوبلونسکی (استیوا اوبلونسکی) که یک اشراف زاده مسکویی و کارمند دولت است با یک زن دیگر شده است و او را تهدید کرده که ترکش خواهد کرد. مرد جوانی که در نظر آنا همه‌چیز تمام است و تمام خلا‌های همسر آنا را برای او پر می‌کند. عشق بی‌فرجامی که میان آن‌ها شکل می‌گیرد و رابطه میان این دو نفر و البته افراد دیگری که در این داستان هستند، درونمایه این رمان است.

او فقط مقداری موفق شد و به یک هنجارشکن مسیحی مبدل شد که انتقاد از جامعه روسیه را آغاز کرد. همگی احساس می کردند که زندگی جمعی شان در زیر یک سقف بی معنی است و هر گروهی از مردم که تصادفا در قهوه خانه دور افتاده ای جمع شوند، بیش از آنان، یعنی اعضای خانواده ابلانسکی و خدمتکارانشان وجوه مشترک دارند. زن از اتاق خودش خارج نمی شد و شوهر از بام تا شام بیرون از خانه بود.

بی‌بی‌سی یکی از شبکه‌هایی بود که در سال ۱۹۷۷ اقدام به ساخت سریال تلویزیونی کرد. سپس بازگشت آن‌ها به کشور را مشاهده می‌کنیم و بالاخره با زوال ارتباط آن‌ها، در نهایت، با مرگ آناکارنینا مواجه می‌شویم. در زندگی خانوادگی اگر قرار باشد قدمی برداشته شود باید میان زن و شوهر اختلاف نظر کامل برقرار باشد یا توافق محبت‌آمیز. اگر روابط مبهم باشد، یعنی نه این و نه آن، هیچ کاری صورت‌پذیر نخواهد بود. لُووین به کیتی که فکر می‌کرد، می‌توانست به روشنی کل صورتش را مجسم کند، به‌خصوص با این حالت کودکانه و بی‌ریا و مهربان و با آن سر نازنین و موی بورش که بر شانه‌های ظریف دخترانه‌اش رها بود.

منتهی قبل از شروع بحث اصلی بهتر است این نکته را ذکر کنیم که آناکارنینا در سالهایی از زندگی تولستوی نوشته شده است که او به شدت نیاز مالی داشته است. به نظر می آید این اتفاق به نوعی هم نکته مثبت و هم نکته منفی در کتاب مذکور محسوب می شود که نکته منفی آن نیز با دیدی دیگر تبدیل به قوت آن می شود. ظاهرا تولستوی در آناکارنینا توانسته از یک تهدید فرصتی عالی بسازد از این رو می توان این کتاب را در جای خود ارزشمند دانست و با دیدی بهتر آن را خواند. لئو تولستوی، نویسنده ی روسی است که در سال 1828 میلادی در یاسنایا پالیانا از توابع نولا متولد شد. کتاب های دیگری همچون رستاخیز، حرص باعث هلاکت است و طبل میان تهی از آثار دیگر او بوده است. او از محبوبیت بالایی برخوردار بوده به طوری که سکه ی طلایی از چهره او برای بزرگداشتش ضرب شده بود.

وِرونُسکی که افسری بود عیاش و خوش گذران کیتی را ملاقات کرد و او را علاقه مند و عاشق خود مرد ام اما علاقه ایی به ازدواج با او نداشت. این ماجرا ادامه می یابد تا ورونسکی در یک مجلس رقص عاشق آنا می شود و این وضعیت باعث افسردگیِ شدیدِ کیتی می شود. پزشکان به والدینش پیشنهاد کردند که او را برای مدتی از روسیه ببرند، پس همگی باهم به مسافرت رفتند. آنچه تولستوی را از بسیاری از نویسندگانِ نسلِ خود و بعد از خود جدا می کند، این است که وی عمیقا روانِ شخصیت های خود را می کاود و به خوانندگان اجازه می دهد زندگیِ شخصیت های او را با کیفیت و جزئیاتی بی نظیر تجربه کنند. تولستوی معتقد بود هدفِ هنر و ادبیات نه فقط ایجاد سرگرمی یا قصه گویی بلکه ایجادِ همدلی و درکِ بهتر دنیا و آدم هاست. او این هدف را با قراردادنِ خواننده به جای شخصیت های مختلف رمانش به دست می آورد، تا خواننده بتواند به جای قضاوتِ اخلاقی، با شخصیت ها همدلی کند.