تجربیات او در دوران خدمت به او ایده‌های بسیاری برای نوشتن داد. او اولین اثر خود را در آن زمان منتشر کرد و بعد از آن به طور جدی به نوشتن پرداخت. همسر تولستوی همواره با عشق از او پشتیبانی کرد و در طول زمان نوشتار آثار جاودانه‌ی او یعنی جنگ و صلح و آناکارنینا کنار او ماند.

او بیشتر از هر کس دیگری با مرگ آشنا و مانوس شده، ولی بیشتر از هرکسی به جنگ با این واقعیتِ انکار ناپذیر برمی‌خیزد. یگانه چیزی که می‌توان در آن عدالت را یافت همان طاعون یا به‌نوعی مرگ است. مرگی که مواجهه با آن ممکن است منجر به نیهیلیسمی شود که خود کشنده‌ترین عنصر است. این سیاهی به بعضی‌ها ارزش زندگی را گوشزد می‌کند و برای بعضی ارزش آن را از بین می‌برد. بعضی جلوی آن سرِ تعظیم فرود می‌آورند و به‌کلی تسلیم آن می‌شوند، جانِ خود را می‌بازند، بعضی آن را می‌پذیرند، و بعضی از آن فرار می‌کنند.

کار به جایی می‌رسد که این بیماری تبدیل به یک بحران در شهر می‌شود و از کنترل خارج گشته است. در میان این همه انسان به خواب رفته دو قهرمان برمی‌خیزند تا به دنبال راه چاره‌ای باشند. یک دکتر و یک خبرنگار که تلاش می‌کنند جامعهٔ بی‌تفاوت شهر و مسئولان بی‌کفایتش را از این غفلت آگاه کنند و برای مبارزه با بیماری تمام تلاششان را به کار گیرند. این رمان برداشتی واقع‌گرایانه از موردی مشابه همین بحران در الجزایر است که کامو آن را دست‌مایهٔ پیرنگی قرار می‌دهد تا آشکارا به انتقاد از حکومت‌های پر مدعا و علی‌الخصوص طرفداران نازیسم بپردازد. کرونا با غفلت سردمداران دنیا به همهٔ کشورها سرایت کرد و این روزها ما هم با طاعون نمادین کامو به شکلی واقعی دست و پنجه نرم می‌کنیم.

هرچند که اتحاد تنها نتیجه مهمی ست که هر دو به آن با وجود عقایدی متفاوت رسیده‌اند. مردمی که طاعون عزیزانشان را از آن‌ها دور کرده، به ناگهان احساساتشان شدت می‌گیرد، و به خوشی‌های گذشته چنگ می‌زنند. در حالی که در این راه، بیشترین چیزی که اهمیت دارد، شناختِ واقعه و پذیرشش به همان شکل است. باید بدانیم که حتی اگر طاعون را نپذیریم و تنها انکارش کنیم، چیزی از واقعیتِ کشندگی‌اش کم نمی‌کند.

او که با مدرک کارشناسی در رشته فلسفه از دانشگاه الجزیره فارغ‌التحصیل شده، اولین فعالیت‌های نوشتاری خود را با روزنامه‌نگاری و عضویت در احزاب سیاسی الجزایر آغاز کرد. آلبر کامو در طول عمر سیاسی‌اش همواره علیه استعمارگری، سیاست‌های فاشیستی نازی‌ها و رویکردهای ضدملی کمونیست‌های کشورش مبارزه کرده است. او اولین رمان خود را با نام «بیگانه» در سال 1942 میلادی نوشت که به یکی از 100 کتاب پرفروش قرن بیستم تبدیل گشت. کتاب طاعون، نوشته‌ی آلبر کامو، یک رمان کلاسیک با درون‌مایه‌ی فلسفی و اجتماعی است. داستان کتاب طاعون در قرن بیستم و در شهری ساحلی در آفریقای شمالی به نام «اوران» جریان دارد؛ شهری که دچار یک بیماری همه‌گیر مرگبار شده است.

عناصر زیادی در این رمان نقش دارند که با دیدگاه هر فرد می‌توانند به مسیر و معنای جدیدی ختم شوند. مثلاً دیدگاه فلسفی که کامو در طاعون به‌کار برده، شبیه فلسفهٔ کالیگولا، اما یک قدم جلوتر از آن است؛ با این رمان است که نویسنده به دومین مرحلهٔ فلسفی در آثارش وارد می‌شود. شیوع بیماری طاعون موجب ترس ساکنان شهر شده است و با قرنطینه سراسری، انزوا و وحشت پیکره شخصیت‌های کتاب را فرا می‌گیرد؛ شخصیت‌هایی که هر کدام به شیوه خود تلاش می‌کنند با این موضوع کنار بیایند. عده‌ای سرنوشت خود یعنی مرگ را می‌پذیرند، تعداد دیگری به دنبال مقصر می‌گردند و گروهی هم مانند دکتر ریو با ترس مبارزه می‌کنند. این کتاب که یکی از بهترین آثار برای نقطه آغاز مطالعه‌ی آثار آلبر کامو به شمار می‌رود، توسط آقای «رضا سیدحسینی» ترجمه و از نشر نیلوفر منتشر شده است.

او بر این باور است که طاعون، از سوی خداوند به علت گناهانی که مردم مرتکب آن‌ها شده‌اند مانند عذابی بر سرشان نازل شده. در نظر آلبر کامو همواره، نهایت مصیبتی که می‌توانست بر سر یک ملت نازل شود، طاعون بوده است. او در این کتاب که جزوی از سه گانه‌ی اندیشه‌ی ایجابی اوست، می‌خواهد بگوید طغیان کردن در برابر مشکلات، تنها راه پیروز شدن بر آن‌ها است.

شوپنهاور بیشتر زندگی خود را در تنهایی سپری کرد و در تنهایی نیز این دنیا را ترک کرد؛ هیچ‌گاه ازدواج نکرد و ازدواج کردن را مسئولیتی احمقانه می‌دانست و حتی با خانواده‌ی خود، خصوصا مادرش ارتباط خوبی نداشت. تقریبا می‌توان گفت زندگی این فیلسوف آلمانی، خالی از هرگونه ارتباط نزدیک با انسانی دو پا است. شوپنهاور همواره طبیعتی عصبی، متزلزل و ضدونقیض داشت که به دنبال آن، نسبت به بیشتر انسان‌ها، خصوصا زنان، بی‌اعتماد و پر از نفرت و کینه بود. این خلق‌و‌خوی او مانع از این می‌شد که بتواند با دیگران ارتباط نزدیکی شکل دهد.