یکی دیگر از پیام‌های عمیق رمان، انتقاد از سلطنت و حاکمیت است. تولستوی به‌ویژه در شخصیت‌هایی مانند نیکولای روستوف و خانواده‌های اشرافی، به ساختارهای اجتماعی و طبقاتی نقد وارد می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه درگیر جنگ‌های سلطنتی و ملی، زندگی انسان‌ها بی‌معنا و ویران می‌شود. یکی دیگر از پیام‌های مهم رمان، اهمیت پیشرفت فردی و رشد درونی است.

از این نظر، مرگ صرفاً پایان زندگی نیست بلکه درسی قدرتمند در ایمان و فلسفه است. مرگ در کتاب جنگ و صلح هرگز فقط یک هدف بیولوژیکی نبوده است بلکه تقریباً همیشه یک واقعه اخلاقی است که برخی افشاگری‌های فلسفی را به همراه دارد. اولین مورد مهم مرگ به عنوان وحی، تجربه نزدیک به مرگ اندرو در آسترلیتز است، وقتی که او در زمین خوابیده و خوشحال است از اینکه جهان بیرونی از اهمیت کمی برخوردار می‌باشد و خوشحال بوده که بار آن از دوش او برداشته شده است.

در واقع آخرین نکته ی این تحلیل ، مهم ترین نکته ی رمان یعنی مرام نامه ی تولستوی در نوشتن این رمان جنگ و صلح را شامل می شود . تولستوی ، معتقد به آن است که انسان تنها به صورت جسمی نمی میرد و هر انسانی در زندگی بارها و بارها مرگ را تجربه می کند و مرگ به مثابه مکاشفه ای است که هر انسان از درون آن تبدیل به یک انسانی نو می شود . تولستوی ، آزادگی را با مفهوم حقیقت در یک راستا و موازی می بیند . از این رو سعی می کند که نگاهش به تاریخ روسیه را به جای افسانه نویسی و اسطوره سازی های ملی میهنی به نوشته ای حقیقی و تحلیلی تغییر دهد . این امر باعث می شود که کتاب جنگ و صلح ، بیش از آن که به شکوه روسیه بپردازد ، به شکوه انسان های حاضر در این دوره ی تاریخی می پردازد .

او به‌طور گسترده‌ای تاریخ‌نگاری کرده و جزئیات نبردها، موقعیت‌های سیاسی و تصمیمات مهم را با دقت ثبت کرده است. با این حال، تولستوی در کنار جزئیات تاریخی، فضای انسانی و روان‌شناختی شخصیت‌ها را نیز به‌خوبی به تصویر می‌کشد. تولستوی در جنگ و صلح به‌طور مکرر از لحن فلسفی برای بررسی مفاهیم بزرگ مانند جنگ، صلح، اخلاق، سرنوشت و آزادی اراده استفاده می‌کند. این لحن تفکر عمیق و انتقادی باعث می‌شود که رمان بیشتر از یک داستان تاریخی یا رمان عاشقانه، به اثری فلسفی و اجتماعی تبدیل شود.

به طور اتفاقی با پیرمردی مسافر که ظاهر معنوی دارد همنشین می شود . پیرمرد او را می شناسد و از ماجرای زندگی پییر اطلاع دارد ، سر صحبت را با او باز می کند . نیکلای با وجود بغض موضوع باختش را به پدرش می گوید و قول داده داده است که تا فردا پول را دولوخفت بدهد . پدرش در حالی که به او می گوید تهیه چنین پولی مشکل است ولی سعی می کند به او دلداری بدهد . درهمان زمان ناتاشا با مادرش درخواست ازدواج دنسیف را بیان می کند و مادرش از او سوال می کند آیا عاشق او هستی یا نه ؟ ناتاشا می گوید نه فکر نکنم . کنتس رستوف نیز به پیش دنسیف می رود و به او می گوید بهتر بود قبل بیان کردن موضوع ازدواج با ناشاتا با او مشورت می کرد زیرا دختر او هنوز کوچک است .

سبک زندگی فرانسوی را دنبال می‌کنند و در بیشتر زمینه‌ها راه فرانسوی‌ها را دنبال می‌کنند اما حالا باید تصمیم بگیرند که به جنگ با آن‌ها بروند. می‌توان گفت جبر و اختیار از مباحثی است که تولستوی توانسته از پس پرداختن به آنها برآمده و خواننده را بر بستر روایی داستان با آنها روبرو کند. او آدم‌ها را طیفی خاکستری‌رنگ می‌بیند و با همین دیدگاه هیچ‌گاه هیچ قصوری را تماما متوجه یک نفر نمی‌داند. تولستوی در روایت داستان جنبه بی‌طرفی را نگاه داشته و عادلانه خود را از قضاوت درباره شخصیت‌هایی که خلق کرده و یا روایت می‌کند، مبرا می‌کند. این کتاب نوعی حقیقت درآمیخته با داستان را به خواننده عرضه می‌کند.

تولستوی همچنین در بسیاری از قسمت‌های کتاب، نظریه‌های فلسفی و سیاسی خود را درباره تاریخ، سرنوشت و آزادی اراده مطرح می‌کند. این نظریات از زبان شخصیت‌های مختلف بیان می‌شوند و به خواننده امکان می‌دهند که به‌طور مستقیم با تفکرات فلسفی تولستوی آشنا شود. در بخش‌های مربوط به جنگ، تولستوی به‌ویژه بر جزئیات میدان‌های نبرد، تاکتیک‌های نظامی، احساسات سربازان و رنج‌های انسانی تأکید می‌کند. این امر باعث می‌شود که رویدادهای تاریخی بیشتر از آنکه تنها به‌عنوان تاریخ نقل شوند، به‌صورت تجربیات انسانی و ملموس به تصویر کشیده شوند.

اما این موضوع در رمان جنگ و صلح به اوج خود رسیده است و برای خواننده‌ای که تا به حال سراغ ادبیات روسیه نرفته، ممکن است گیج‌کننده باشد. بنابراین پیشنهاد ما این است که اگر تا به حال سراغ ادبیات روسیه نرفته‌اید، برای اولین کتاب، رمان جنگ و صلح را انتخاب نکنید. البته این صرفا یک پیشنهاد است و بدون تردید خواننده حرفه‌ای مشکلی با شخصیت‌ها و داستان گسترده کتاب نخواهد داشت.

یکی دیگر از جنبه‌های قابل توجه «جنگ و صلح»، پرداختن به تاریخ است. تولستوی از روایت‌های تاریخی سنتی انتقاد می‌کرد که به اعتقاد او بیش از حد بر اعمال افراد تمرکز می‌کردند و نیرو‌های اجتماعی و فرهنگی گسترده‌تری را که رویداد‌ها را شکل می‌دادند نادیده می‌گرفتند. او در «جنگ و صلح» به دنبال ارائه دیدگاهی جامع‌تر از تاریخ بود، دیدگاهی که بر نقش مردم عادی و تأثیر جنبش‌های اجتماعی و فرهنگی بزرگ‌تر تأکید می‌کرد.

از نقاط قوت وجود این تعداد شخصیت در داستان، امکان بهره‌گیری از اتفاق‌ها و تجربیات مختلف و در زمینه‌های گوناگون است. او با مهارت آدم‌ها و موضوع‌ها را کنار هم چیده و در روند ماجراها پیش می‌برد. تسلط و اشراف او بر جنگی که رخ داده و همچنین بر زندگی اشرافی آن دوران نقطه قوت داستان است به‌گونه‌ای که تمامی توصیف‌ها و جزئیاتی که جزءبه‌جزء نقل شده‌اند هرکدام کمکی در پیشبرد داستان و درک خواننده از شخصیت‌هاست. نقد بیهودگی و بی‌ارزشی تنها وسیله‌ای برای تحقیر اشرافیان بی‌مغز و کم‌عقل نیست، بلکه جنبه‌ای اخلاقی و فراگیر در کل اثر را تشکیل می‌دهد. زندگی سطحی و فاقد ارزش‌ها سزاوار نکوهش است به ویژه وقتی که در مسائل مربوط به زندگی آناتولی، هلن و پدرشان شاهزاده واسیلی مطرح می‌شود. جنگ و صلح در واقع مجموعه‌ای است از تابلوهای حماسی، که منظومه روسیه را، از پطر کبیر تا دسامبریست‌ها، نقاشی کرده است.