به خودش میگفت، همیشه میتوان دوست جدیدی پیدا کرد بیآنکه اجباری باشد هر روزش را با او بگذراند. وقتی با اشخاص معینی دائم در آمد و شد باشیم و همیشه همانها را ببینیم (مثل حالتی که در صومعه وجود داشت)، به مرحلهای میرسیم که آنها را جزیی از زندگی خود بدانیم. در این صورت آنها مایلند در زندگی ما اثر بگذارند و تغییرش بدهند. رمان کیمیاگر یکی از شاهکارهای تاریخ ادبیات است که توسط پائولو کوئیلو نوشته شده است. اگر شما طرفدار ادبیات هستید ولی به هر دلیلی وقت خواندن این رمان شاهکار را ندارید، در ادامه متن همراه ما باشید تا با بریدههایی از متن اصلی، حداقل کمی هم که شده از این رمان لذت ببرید. رمان کیمیاگر (O Alquimista) یکی از معروفترین آثار پائولو کوئیلو و از کتاب های پرفروش این نویسنده است.
به همت اهل فرهنگ چند مجلۀ کاغذی دربارۀ کتاب چاپ شده است. از مجلۀ راهنمای کتاب سالیان دور تا مجلۀ شهر کتاب و البته مجلهای که هنوز چاپ میشود. مجلۀ یزدبوک دوست دارد مجلهای برای کتاب باشد در فضای مجازی. وبلاگی باشد فقط وقف کتاب و هر آنچه در مورد کتاب است. گاهیاوقات، ما آنقدر به روش زندگی خود وصل شدهایم که فرصتهای فوقالعاده را از دست میدهیم زیرا نمیدانیم باید چه کاری انجام دهیم. زندگی گاهیاوقات انسانها را از هم جدا میکند تا متوجه شوند که چقدر برای همدیگر اهمیت دارند.
پس از آن آنها در ابرهایی که باران ندارند، در حیواناتی که لابهلای سنگها پنهان میشوند و در آب که سخاوتمندانه از زمین میجوشد، حضور دارند. برخی از مردان بازمیگردند، و آنوقت همۀ زنها خوشحال میشوند چون مردان آنها نیز ممکن است روزی بازگردند. برای اثبات آن که تحقق بخشیدن به افسانه شخصی غیرممکن است، آغاز میکند. همه کتاب های پائولو کوئیلو ارزشمندن ولی کیمیاگر یه چیز دیگه س، پر از مفهوم،پر ازآگاهی….
او ابتدا این خوابها را نادیده میگیرد اما سرانجام به جستجوی گنج، راهی سفری دور و دراز میشود که زندگی او را برای همیشه دستخوش تغییر میکند. او در این سفر، سختیهای زیادی را متحمل میشود و همچنین، تجربیاتی بینظیر و استثنایی کسب میکند. با آدمهای بیشمار از فرهنگهای متفاوت آشنا میشود. هر کدام از این اشخاص، این چوپان جوان را به نوع خود برای رسیدن به حقیقت و گنجی که به دنبال آن است، یاری میکنند. سانتیاگو در این سفر، خود را گم میکند و در رابطه با هویت خودش دچار شک و تردید میشود.
من دیدم که چگونه راهنماها نشانهها را در کویر میخوانند و چگونه روح کاروان و روح صحرا با هم سخن میگویند. تنها ترس ما اینست که آنچه را داریم از دست بدهیم، خواه زندگیمان باشد و خواه مزارعمان. اما این ترس زمانی از بین میرود که بفهمیم که داستان زندگی ما و داستان جهان هر دو را یک دست واحد رقم زده است.
و میخواهم در ابرها، در حیوانات و در آب چشمهها او را ببینم. در دنیا همواره کسی هست که انتظار دیگری را میکشد، چه در وسط صحرا و چه در قلب یک شهر بزرگ. و وقتی این دو نفر باهم روبهرو میشوند و نگاهشان به هم گره میخورد، همۀ گذشتهها و آیندهها اهمیت خود را از دست میدهد و تنها آن لحظه وجود دارد.
دوستی در مورد کسی که برای مدت زمان طولانی میشناسید، نیست. آن در مورد کسی است که میآید و هرگز شما را ترک نمیکند. زندگی، راهی برای ارزیابی ارادهی انسان دارد، یا از طریق این که اصلاً هیچ اتفاقی رخ نمیدهد یا با اتفاق افتادن همه چیز به طور همزمان. اما ندانستن این که میخواهید چه کاری انجام دهید، بدترین نوع از رنج محسوب می شود. هیچکس نباید از ناشناخته بترسد، چون هر انسانی میتواند آنچه را که میخواهد به دست آورد و آنچه را که لازم دارد فراهم کند. وقتی که شانس با ماست باید از آن استفاده کنیم و او را کمک کنیم همانطور که او به ما کمک میکند.
بنابراین همیشه از خودتان بپرسید که آیا به شغلی که داریم علاقه دارم؟ آیا تمایل داریم که تا پایان عمر به این مسیر ادامه دهم؟ اگر پاسخ شما مثبت است پس درنگ نکنید و به همین مسیری که در آن قرار دارید ادامه دهید. سانتیاگو به خاطر علاقه شدیدی که به هدف خودش داشت هرگز کوتاه نیامد و در نهایت افسانه شخصی خودش را محقق کرد و به گنج مدفون دست یافت. با نگاهی به زندگی افراد موفق متوجه خواهید شد که اکثریت قریب به اتفاق آنها عاشق کسب و کار خودشان بودهاند. اما سانتیاگو ناامید نشد و تصمیم گرفت آزاد تر از همیشه، به دنبال افسانه شخصی اش برود و ماجراجویی در جستجوی گنج باشد. سانتیاگو به مغازه مرد بلور فروش رفت و از او خواست که در عوض تمیز کردن بلور ها برایش نهار بخرد. پس از صرف نهار مرد از سانتیاگو خواست که آن جا بماند و پیش او کار کند.
از آن جا که واحه ها بی طرف حساب می شدند، کاروان آن ها در واحه ای که به بزرگی یک شهر بزرگ بود توقف کرد. در راه این سفر سانتیاگو روز به روز با بیابان و زبانش ارتباط برقرار میکند و آن را میشناسد. او متوجه میشود جهان روح دارد و کسی که بتواند روح دنیا را درک کند، توانایی فهم همه چیز را به دست خواهد آورد، چرا که همه چیز یکی است.
ثبت ديدگاه