در برابر مرگ طبیعی مادرش حالت تسلیم و رضا داشت و به مراسمی که جامعه برای این مرگ تدارک دیده بود بی اعتنا بود؛ و خودش در مرگ انسانی دیگر مشارکت کرده بود و به تفسیری که جامعه از آن می کرد بی اعتنا بود. بی تفاوت بودن اصلا ویژگی بدی نیست، یعنی شما می گید به خاطر هر مشکلی که گریبانگیر انسان های اطرافمونه ما رنج بکشیم؟! خیلی از این مشکلات رو خودشون به وجود آوردن، پس ما چرا خودمون رو قاطی کنیم؟! هر کس بیشتر به این مسائل فکر کنه زود تر پیر میشه و رنج زیادی هم می کشه.

اما مورسو که گویا تنهایی عظیم‌تری داشته، چندان ناراحت نیست چون بحرانی که در آن دست و پا می‌‌زند عمیق‌تر از آن است که حضور یا عدم حضور مادرش بر آن تاثیرگذار باشد. از آنجا که مورسو وابستگی چندانی به مادرش نداشت با مرگ او به راحتی کنار می‌‌آید اما این کار او از نظر بقیه نه تنها غیر طبیعی است که حتی بی رحمی‌ محسوب می‌شود. اگر به ادبیات فرانسه علاقه‌مندید، مطلب ۷ رمان فرانسوی شاهکار ما را مطالعه کنید. کتاب بیگانه؛ آشناترین کتابی است که از برابری مرگ سخن میگوید.و به نظر من اگزیستانسیالیسم اصطلاح درستی برای تفسیرکتاب بیگانه نیست. این شب آکنده از نشانه‌ها و ستاره‌ها گویی این خشم بیش از حد پاک مرا از درد و از امید خالی ساخته بود.

با توجه به اینکه کامو تحت تأثیر مجموعه‌ای متنوع از نویسندگان و فلسفه‌های خارجی در دهه ۱۹۳۰ قرار داشت، نگاه پوچ‌گرایانه در آثار او به‌وضوح دیده می‌شود. این دوره تحت تأثیر فلاسفه‌ای مانند نیچه و داستایوفسکی بوده و فضای نهیلیسم در فرانسه بالا گرفته بود. ماری کاردونا، دوست‌دختر مورسو که قبلاً در دفتر کار او به‌عنوان تایپیست کار می‌کرد، نماینده‌ عشق و هیجان در زندگی مورسو است. او با وجود آگاهی از رفتارهای غیرعادی مورسو، همچنان مایل به ازدواج با اوست. من این کتاب رو قبلا خوندم ،ولی هیچی ازش نفهمیده بودم،ولی الان که دوباره خوندم دوستش دارم.در واقع درک کردنش بستگی به حال و روز آدم داره. ماری از شادی می‌جهید و پشت سر هم می‌گفت چه هوای خوبی‌ست.

رمان با عدم قطعیت پایان می گیرد و نمی‌گوید که سرانجام چه بر سر مرسو می آید. به درخواست فرجام مورسو که وکیلش تسلیم دادگاه کرد هنوز پاسخی داده نشده است و راه گریزی بر جای می‌ماند. بنابراین صدای مورسو صدای مردی زنده است مردی که به مرگ محکوم شده است اما در محدوده رمان، برخلاف ما، هرگز نخواهد مرد.

بخش دوم كتاب بعد از جنابتی آغاز می‌شود كه راوی داستان مرتكب شده و در انتظار حكم اعدام است. بی‌تفاوتی و بی‌احساسی مورسو در زندان، در دادگاه‌ها و در نهایت در لحظه اعدام نیز ادامه دارد در حدی كه اتهام  بی‌خدا بودنش را بدون کلامی می‌پذیرد. مورسو در حالی در این دنیا هست که انگار این دنیا و موارد و قوانین آن را نمی‌شناسد. مورسو یک روز پس از فوت مادرش زندگی عادی خود را در پیش می‌گیرد و به هیچ عنوان ناراحتی و غم از دست دادن کسی را ندارد.