با درودیوار شهر، با تاروپود آن ارتباط میگیرد و گویی هیچکس چون او با ذات شهر پترزبورگ آشنا نیست. این کتاب انتخاب خوبی برای علاقهمندان به قصههای عاشقانه و آرام است. در مسیر خواندن این رمان، اوج هیجان را در کنار آرامشی مثالزدنی تجربه خواهید کرد. در شیاطین، داستایفسکی به وضوح تعصبی عمیق نسبت به روسیه – این مادر مهربان – دارد و دلیل آلودگی کشورش را طغیان ایدئولوژی ماتریالیستی میبیند. آنچه در این رمان توصیف شده قطرهای از دنیای انقلابیون است که نبضشان با ایدئولوژی میتپید. با شروع آزادی نامحدود در ایدهپردازی به استبداد نامحدود خواهید رسید.
رمانهاى داستایوسکى در عینحال که رمان هستند، انباشته از افکار و اندیشهاند. اما هیچگاه مجرد و مطلق نیستند و همچنان رمان مىمانند و پرهیجانترین رمانهاى ممکن. بنابراین قهرمانان کتابهاى داستایوسکى هیچگاه بشریت را ترک نمىکنند و مجرد نمىمانند. قهرمانان اصلى همواره در حال تکوین و تکاملاند، اما در عینحال هرگز از تاریکى و ابهام بیرون نمىآیند.
کتاب شیاطین که با دیگر آثار داستایفسکی متفاوت است، با توصیفی از شخصی به نام ستپان ترافیمویچ ورخاوینسکی آغاز میشود که پدر معنوی و پرورشدهندهی شخصیت اصلی داستان، ستاوروگین است. هریک از شخصیتها و نقشهای داستان وجهی از شخصیت پیچیدهی قهرمان داستان را روشن میسازند. در این داستان گروهی انقلابی وجود دارند که میخواهند تحتتأثیر اندیشههای اروپای غربی، حکومت وقت و سلطهی کلیسا را از بین ببرند. از عدهای در این میان سوءاستفاده میشود و بازیچهی دست گروههای رادیکال و تندرو قرار میگیرند. با از بین رفتن قدرت تعقل و شدت یافتن تعصب در افراد، آنها به ماشینی برای کشتار و خونریزی بدل میشوند. شخصیت اصلی داستان، ستاوروگین، یکی از همان شیطانهایی است که داستایفسکی در طول کتاب معرفی میکند.
شیاطین روایت زندگی مردمی است که از حماقت حاکمان و جاهلیت روشن فکران در رنج اند . حاکمان و روشن فکرانی که هیچ شباهتی ندارند جز ناآگاهی از احوالات توده های مردم ؛ توده های مردمی که انسان اند ، و حاکمان و روشن فکران به مثابه شیاطین . بعضی صورتها هستند که همیشه، هربار که ظاهر میشوند گویی چیز تازهای در شما القا میکنند که پیش از آن به نظر شما نرسیده بود، ولو اینکه صد بار آنها را دیده باشید. قهرمانان داستایوسکى، نمىخواهند براى خویشتن عاقل و منطقى باشند، آنها خود را به دامان تناقضات و پیچیدگىها رها مىکنند. چنین بهنظر مىرسد که داستایوسکى به پوچى و بیهودگى علاقمند است. از نظر من این کتاب یک شاهکار بود اما قبل از خوندنش باید یک پیش زمینه ای میداشتم ، که متاسفانه نداشتم و این خوندنش رو خیلی سخت کرد برام ، و همچنین تجزیه تحلیلش رو .
بسیاری او را بزرگترین نویسندۀ روانشناختی جهان بهشمار میآورند. داستایوفسکی ابتدا برای امرار معاش به ترجمه پرداخت و آثاری چون «اوژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد؛ سپس به نگارش داستان و رمان پرداخت. اکثر داستانهای داستایفسکی، همچون شخصیت خودش، سرگذشت مردمی عصیانزده، بیمار و روانپریش هستند. در بیشترِ داستانهای او، مثلث عشقی دیده میشود؛ به این معنی که زنی در میان عشق ۲ مرد یا مردی در میان عشق ۲ زن قرار میگیرد.
ثبت ديدگاه