در واقع تیمارستان روانی که افراد کور مجبورند آن‌جا بمانند آینه‌ای از زندان‌های امروزی خودمان است. ترس و وحشت اوج می‌گیرد، و نهایتا این حقیقت نمایان می‌شود که کوری نمادی از جهل و نادانی است که فراگیر شده و به جایی می‌رسد که دیگر بین زندگی نابینایان، دنیای تاریک زندانیان و افراد معمولی بیرون از تیمارستان تفاوتی باقی نمی‌ماند. در رمان کوری شخصیت ها بی نام بوده و همه شخصیت ها اسم مشخصی ندارد و با توجه به وه وجهه و نقشی که در اجتماع دارند نام گذاری می شوند. و بیانگر نقش اجتماعی آن ها به نوعی هست که دراز مدت هست و زمان زیادی طول می کشد که ذهنیت افراد جامعه نسبت به آن ها تغییر کند.می تواند کوری سفید نمادی باشد برای اینکه ما آدم ها عقل داریم اما عاقلانه رفتار نمی کنیم.

علاوه بر آن ارتش که از اعتراض و هجوم کور ها می ترسید تصمیم گرفت که غذای کافی بین آن ها پخش کند. گفتنی است کمیته جایزه ادبی نوبل کتاب کوری را یکی از آثار تأثیرگذار در اهدای نوبل به ساراماگو دانستند. “کوری” به نوعی روایتگر فروپاشی یک تمدن و تلاش برای بازسازی آن است.

همانطور که مرد کور گفته بود خانه‌اش آن نزدیکی‌ها قرار داشت. توی خیابان غلغله بود، جای نگه داشتن پیدا نمی‌کردند، سرانجام توی یکی از کوچه‌های مجاور جایی گیر آوردند. فاصله جدول کنار پیاده‌رو باریک بود و راه نمی‌داد در سمت شاگرد باز شود. برای آنکه مرد کور دچار زحمت نشود و خودش را از روی ترمز دستی و کنار فرمان بیرون بکشد، باید او را قبل از پارک کردن ماشین پیاده می‌کرد. وسط جاده گیر کرده بود و حس می‌کرد زمین زیر پایش جابه‌جا می‌شود، سعی کرد به دلشوره‌ای که به جانش چنگ می‌انداخت غلبه کند. آشفته و دستپاچه دستهایش را جلوی صورت خود تکان می‌داد.

حال آن کتاب می‌تواند یک رمان باشد که اشک ما را در می‌آورد، و یا نمایشنامه‌ای که ما را مسحور خود می‌کند، و یا شعری که احساسات ما را برمی‌انگیزد. یا کتابی که راه جدیدی را در زندگی پیش روی ما می‌گذارد. یکی از امضاهای خاص آثار او اصرارش بر استفاده حداقلی از علائم سجاوندی است. در آثار او نقطه در کمترین تعداد ممکن به کار رفته؛ جملات داستان‌هایش بسیار طولانی است، که گاهی در آن‌ها زمان نیز تغییر می‌کند. ” چرا ما کور شدیم، نمی‌دانم، شاید روزی سردربیاوریم. می‌خواهی بگویم بدانی، چه فکری می‌کنم، بگو، فکر نمی‌کنم که کور شدیم، ما کور هستیم کوری که میبند، کورهایی که می‌توانند ببینند اما نمی‌بینند. از ویژگی باررز کتاب کوری این است که شخصیت‌های آن اسم ندارند.

هنوز زود است، تصورش را بکن که چنین خبری مردم را به چه حالی می‌اندازد کوری واگیر نیست، مرگ هم همین‌طور با این همه، همه ما می‌میریم. خیلی خوب توی خانه بمان تا ببینم چه کار می‌توانم بکنم. یک نفر را می‌فرستم تو را بیاورد من می‌خواهم معاینه‌ات کنم. یادت باشد من هم کور نبودم یک کور را معاینه کردم این طور شدم. به این راحتی نمی‌شود قضاوت کرد، دست کم به اصل علت و معلول اعتقاد داریم.

چیزی توی چشمهاتان رفته و جواب محتمل که می‌شنیدند این بود بلی دریایی از شیر. توی ساختمان مرد کور گفت خیلی ممنونم، ببخشید زحمت دادم، حالا دیگر خودم می‌توانم بروم، لازم نیست عذرخواهی کنید همراهتان می‌آیم بالا، اصلاً نمی‌توانم فکرش را هم بکنم که شما را تنها ول کنم. نمی‌دانی چقدر ممنون هستم، از من تشکر نکن امروز نوبت توست، بلی درست می‌گویی شاید فردا نوبت تو باشد. از آن بیرون رفتند، می‌خواهی در آپارتمان را باز کنم، ممنونم، گمانم خودم از پس آن برآیم.

جملات زیبا از کتابهای معروف دنیا می‌توانند برای ما الهام‌بخش باشند و یا حتی خواندن این جملات می‌تواند ما را مشتاق به خواندن آن کتاب بکند. آره منم توی ترجمه عاطفه اسلامیان اینو دیدم .البته کتاب رو تموم نکردم خیلی حال بهم زن شد این تیکه. کتابهایی کە نیاز بە تحلیلگر یا ادیب آشنا بە سبکهای ادبی رو دارە برای فهمیدنش، عموما برای مردم عادی لذت بخش نیستن. برای مثال کتاب کیمیاگر یک کتاب فلسفیە و خوندنش برای همە جذاب نیست.

نظر شما در مورد کتاب کوری چیست؟ لطفا اگر این کتاب را خوانده‌اید نظرات خود را در مورد آن با ما به اشتراک بگذارید. کوری دقیقآ همین است، زندگی در دنیایی که فاقد امید است. آن ها بعد از ورود به شهر متوجه می شوند همه مردم کور یا کشته شده اند، بسیاری برای یافتن غذا از خانه های خود خارج شده اما هیچ وقت مسیر برگشت را پیدا نکرده اند و خیابان ها پر از زباله است. بعد از کشته شدن چند نفر و ادامه پیدا کردن درگیری ها، در نهایت یکی از زنان با فندک بخش اوباش را به آتش می کشد.

مردی که قرار بود او را ببیند آشنای قدیمی‌اش بود و اهمیتی نمی‌داد که عینک داشته باشد یا نه، به او گفته بود که برنمی‌دارد چون دکتر هنوز دستور نداده. تازه خود مرد آن را جالب می‌دانست که با سایرین فرق دارد. از داروخانه که آمد بیرون، تاکسی صدا زد و آدرس هتل را به راننده داد. روی صندلی که لم داده بود به لذاتی که در پیش داشت فکر می‌کرد.