مردم چشمانشان را به روی فجایعی که در جا‌های دیگر اتفاق می‌افتند، می‌بندند چون می‌گویند کاری از دستشان برنمی آید اما برای اتفاقی که در نزدیکی‌شان می‌افتد هم هیچ اقدامی نمی‌کنند چون خیلی می‌ترسند. اکثریت مردم می‌توانند احساس کنند اما عمل نمی‌کنند. آن‌ها می‌گویند همدلی می‌کنند اما به آسانی هم به فراموشی می‌سپارند. کتاب بادام با ترجمه روانی از ملیحه فخاری و فریناز بیابانی در بازار کتاب ایران مورد انتشار و فروش قرار گرفته است و هر روز به خوانندگان آن افزوده می‌شود.

تعاریفی همچون انسان معمولی، زندگی عادی و عادی بودن و به چالش کشیدن آن‌ها مخصوصا در جوامع شرقی که همواره هنجارهای سختگیرانه و یکپارچه ای داشته اند جذابیت این کتاب را دوچندان میکند. دیگر دلیلی که بر محبوبیت این اثر در کره و دیگر کشور‌ها افزوده است، خواندنش توسط گروه موسیقی بی تی اس و پیشنهاد آن به طرفدارانشان بوده است که موجب شده بسیاری از مردم در جوامع گوناگون در سراسر دنیا آن را برای مطالعه، انتخاب و خرید نمایند. موضوع کتاب بادام درباره‌ی نوجوانی به نام یونجی است که از بدو تولد مبتلا به بیماری آلکسی تیمیا بوده است.

حتی اگر هرگز درنیابم که عشق من گناه است یا سمّ یا عسل، باز هم دست از این سفر عشق ورزیدن به تو بر نخواهم داشت. گفتند که هم‌دردی می‌کنند، اما به راحتی فراموش کردند. فقط افرادی هستند که از نجات دادن دیگران دست بر می‌دارند.

تقابل این دو شخصیت با هم یکی از هسته‌های اصلی رمان «بادام» است. دیگر ویژگی مهم رمان جنبه‌ها یا تفاسیر اجتماعی است که می‌تواند از آن بهره برد. فشاری که گاه از سوی افراد جامعه با انگ زدن به افراد معلول همراه می‌شود و فرد مبتلا به یک بیماری طرد می‌شود. همان‌طورکه یونجی به‌دلیل نداشتن احساسات توسط دوستانش مسخره می‌شود و به او برچسب «ربات» و «هیولا» می‌زنند. در لایه‌های زیرین «بادام» می‌توان چنین جنبه‌ها را یافت و به آن اندیشید.

رمان اول‌شخص است و از زبان یونجی داستان را می‌خوانیم. خواندن داستان از زبان کسی که نسبت به وقایع و آدم‌های اطرافش بی‌احساس است. با بهره بردن از این تکنیک روایی، دست نویسنده برای رفتن به زمان‌های مختلف ــ گذشته و حال ــ باز است. خواننده هم با قرار دادن بخش‌های مختلف زندگی یونجی در گذشته و اکنون می‌تواند به درک عمیق‌تری از شخصیت او برسد. این تکنیک روایی، روایت را هم پیچیده‌تر و جذاب‌تر می‌کند.

این طور بود که همسرش برای همیشه او را ترک کرد و از آن زمان دیگر دکتر شیم چاقوی جراحی دست نگرفت. حالا تنها چیزی که می توانست به آن فکر کند این بود که چقدر او را دوست داشته و چقدر کم این موضوع را به او نشان داده است. در کمال شگفتی، پس از چندی میان آن دو پیوندی عجیب شکل می‌گیرد، که ناگاه زندگی گان به خطر می‌افتد. یونجی ناچار است پا را از همۀ منطقه‌های امنی که برای خود خلق کرده بیرون نهد تا شاید قهرمان داستان خود گردد. و از جانب سالونز در مقولۀ منتخب «بهترین و متهورانه ترین» قرار گرفته است. همچنین این اثر به عنوان «عالی‌تریرن داستان» در باستلز برگزیده شده است.