هانس شنیر دلقک بودن را انتخاب کرده چون به آن علاقه دارد و به راحتی می‌تواند پشت نقاب دلقک بودن احساسات خود را پنهان کند. مادر هانس کاتولیک معتقدی است که برای دفاع از عقایدش حاضر شد دخترش را به جنگ بفرستد و شاهد مرگ او باشد. عقاید مادر حتی روی برادر هانس نیز تاثیر گذاشت و باعث تغییر مسیر زندگی او شد. هانس ار سر بیچارگی لوازمش را جمع می کند تا به شهر خودش یعنی بن برگردد و در اصل روایت داستان تمام این چند ساعت تا عزیمت به بن را نشان می دهد. در آخر دلقک بیچاره با گیتار و یک بالشتک خودش را به ایستگاه قطار می رساند و صورتش را با پودر و روغنی کهنه گریم می کند. دلقک دستش را جیبش می کند و با دو سیگاری که برایش باقی مانده مواجه می شود.

فکر نمی‌کنم در این دنیا کسی دلقک‌ها را درک کند، حتا یک دلقک، دلقک دیگر را درک نمی‌کند، حسادت و رشک ورزیدن حتماً به روابط‌شان وارد می‌شود. ماری به درک من نزدیک شده بود، اما نه به طور کامل، او همیشه احساس می‌کرد که من به عنوان یک «انسان خلاق» باید تا حد امکان «عمیقاً تعلق» به فرهنگ داشته باشم. من اگر بعدازظهری آزاد بودم و می‌شنیدم که در جایی نمایشی از آثار مکبث شکسپیر روی صحنه است، می‌پریدم در یک تاکسی و هر چند گاه از دیدن فیلمی لذت می‌بردم. فکرش را بکنید، من غالباً و بهتر است بگویم همیشه دوست دارم به تماشای آن فیلم‌هایی بروم که بچه کوچولوها برای دیدن آن می‌روند.

خواننده از خلال این تک‌گویی‌ها، با عمیق‌ترین رنج‌ها، و شخصی‌ترین افکار و عقاید شخصیت‌ها آشنا می‌شود و به درک جامعی از موقعیت متناقض انسان دست می‌یابد. یکی دیگر از ویژگی‌های شاخص این کتاب، اطلاعات مهمی است که هاینریش بل درباره‌ی آلمان بعد از جنگ و چالش‌های آن دوران به اشتراک می‌گذارد. چالش‌هایی نظیر تعارضات مذهبی، مشکلات اجتماعی، درگیری‌های زناشویی، اختلاف میان کلیسای کاتولیک و پروتستان، اخلاقیات و سیاست. کتاب عقاید یک دلقک به چالش کشیدن مردم کاتولیکی هست که فقط از ترس های خاصی خودشون رو در ظاهر به این مذهب میچسبونن در حالی که باطنا به اون عمل نمیکنن و میشه گفت دقیقا الان جامعه ما هست. هرچند بعضی اوقات توصیفات زیاد از ماجرا یا شخصی کمی حوصلم رو سر میبرد که اونم البته به روحیه خودم برمیگرده و نمیشه هیچ ایرادی به جناب نویسنده (هاینریش بل) گرفت.کتاب صد سال تنهایی سبک رءالیسم جادویی داره. در این مطلب بهترین ترجمه عقاید یک دلقک را معرفی می‌کنیم.

کتاب عقاید یک دلقک رو بتازگی مطالعه کردم، کتاب جالبی بود. عشق شنیر نسبت به ماری فوق العاده هستش و میتوان خالص بودن این عشق رو کاملا حس کرد. کاش بشه خیلی از آدم ها مثل شنیر به اعتقادات و باورهایشان وفادار بمانند.پایان داستان از نظر من خیلی غم انگیز بود ولی آموزنده بود.

مخاطب در طول داستان با جملات جذابی مواجه می شود که دوست دارد آن را گوشه دفترش بنویسد و آن را بارها و بارها بخواند. در این رمان، با دلقکی آشنا می شویم که بیم و امیدها و شادی ها و دردهایش را در زیر نقاب مسخرگی و دلقکی پنهان می کند. کپی برداری در سایر موارد صرفاً با اجازه ی مدیر سایت و نویسنده مجاز می باشد. “یک هنرمند مثل زنی است که کاری جز عشق ورزیدن نمی داند و گول هر نره خر کوچه گرد را می خورد. زن ها و هنرمندان بیشتر از هر موجود دیگری به درد استثمار می خورند.”

این کتاب و من با صدای آرمان سلطان زاده گوش دادم،صدایی دلنشین و عالی ،کتابم که فوق العاده ست. تفاوت تعداد صفحات به عوامل مختلفی بستگی داره دوست گرامی و الزاماً به معنی سانسور نیست. این واقعیت که منتقدان خود قابل انتقاد هستند چیز زیاد بدی نیست، عیب آن است که آن‌ها به برنامه خود به دید انتقادی نگاه نمی‌کنند و خود را عاری از نقص و اشکال می‌بینند، و این خیلی ناخوشایند است.