قیمت خونه و آموزش موج سواری روز به روز زیاد میشد، چون همه میتونستن وام بگیرن و وقتی تقاضا زیاد باشه، قیمت عرضه هم زیاد میشه. تا اینکه یه روزی، فاجعه بالاخره اتفاق افتاد. خیلی از این وام ها با این آرزو گرفته شده بود که قیمت خونه زیاد میشه و انقدر سود داره که راحت میشه پول وام رو پس داد. اما ناگهان همه به خودشون اومده بودن و میدیدن قیمت خونه داره میاد پایین.
با این وجود، اعتراضهای ارسطو باعث نشد که اقتصاد رشد نکند. تجارت، که قرنها پیش آغاز شده بود، برای همیشه ماندگار شد. این فرایند(که تجارت نام دارد) از نظر ارسطو عجیب و غیرطبیعی بود. علاوه بر این، برای ارسطو یک چیز دیگر هم عجیب بود.
هم وام برای خرید خونه و هم وام برای آموزش موجسواری. اما هیچکدوم از این 2 تا، باعث افزایش بهرهوری و تولید نمیشدن. یک جزیره دیگه به اسم سینوپیا یعنی همون چین خودمون حاضر شده بود در ازای اسکناسهای یوسونیا، بهشون ماهی و کالا بده. ظاهرا پادشاه سینوپیا که هنوز مردمش با دست ماهی میگرفتن، امکانات و رفاه یوسونیا رو دیده بود و فکر میکرد که اسکناسهای این جزیره، رمز موفقیتش هست. دیگه تنها کاری که یوسونیا باید انجام میداد، چاپ اسکناس بود. اما کسی حواسش نبود که با اینکار، تولید باز هم بیشتر ضربه میخوره.
خلاصهای از مباحث مطرحشده، در پایان هر فصل، آورده شده و بعد از این خلاصه سوالهایی درمورد آن فصل مطرح شده تا ما را به تکاپو وادار کند و آنچه که آموختهایم در ذهنمان بماند. این کتاب را میتوان مقدمهای ضروری و مفید برای آشنایی با علم اقتصاد دانست. البته این آشنایی یک آشنایی اولیه است و برای مسائل تخصصی باید مطالعات بیشتری انجام دهید. کتابهای این مجموعه، قرار است ما را به جایگاهی برساند که بتوانیم کتابهای تخصصی اقتصاد را بخوانیم و دلیل بسیاری از مسائل سیاسی زمانه خودمان را متوجه شویم.
کسانی که از پول، برای درآوردن پول بیشتر استفاده میکردند. مثلا وامدهندگانی که به مردم پول قرض میدادند و در مقابل از آنها سود میگیرفتند. با پول میتوان ارزش چیزهای مختلف را اندازه گرفت و با استفاده از آن یک دارایی را از فردی به فرد دیگر منتقل کرد. مثلا اگر یک کشاورز بفهمد که میتواند با فروش زیتون سود خوبی کسب کند، شاید کاشت موادغذایی ضروری برای خانواده خود را متوقف کند و تنها به کشت زیتون بپردازد. این کتاب از زندگی یونانیان باستان، تا گاوچرانهای آمریکایی و بحران مالی ۲۰۰۸ صحبت میکند. هزینههایی که در گذشته شده یا هزینههای «برگشتناپذیر» ربطی به تصمیمگیری ندارند.
چیزهایی مثل سیستم گرمایشی، لولهکشی و سبزیجات تازه توی زمستون. در انگلستان، اقتصاددانی به نام توماس مون، به این فکر افتاد که چطور میشود انگلستان را از کشورهای دیگر ثروتمندتر کرد. او معتقد بود هم بازرگانان و هم ملت از این ثروت ملی سود خواهند برد. نتیجه فکر او این بود که دولت باید شرکتهایی ایجاد کند و به مردم اجازه دهد پولهای خود را در این شرکتها سرمایهگذاری کنند. شرکت هند شرقی یکی از این شرکتها بود و مون، به عضویت هیات مدیره آن درآمد.
چون با خیال راحت پروژههای مختلف راه مینداخت و پول خرج میکرد. اینجا بود که رئیس بانک به کمک دولت اومد و توضیح داد که تورم، نشونه مثبتیه. از اونجایی که کلی شغل ایجاد شده و اقتصاد داره رشد میکنه، پس طبیعی هست که تقاضا برای ماهی بیشتر بشه و قیمتها زیاد بشه. کانون توجه دانش اقتصاد بر این است که عوامل اقتصادی چگونه رفتار و تعامل میکنند و اقتصادهای مختلف چگونه کار میکنند.
اما خب، کم کم خبر زندگی لوکس اهالی جزیره، به گوش بقیه هم رسید و مهاجرها در جستجوی یک زندگی بهتر، سر رسیدن. تولید بیشتر جزیره، به این معنی بود که میتونست جمعیت بیشتری رو پوشش بده و این جمعیت بیشتر، باعث تنوع اقتصادی بیشتر شد. کشاورزی شروع شد و بالاخره تنوع غذایی جزیره یه تکونی خورد، فعالیتهایی مثل صید ماهی، خونهسازی، قایقسازی، واگنسازی و هر چیزی که فکرش رو بکنید هم بیشتر شد. آمریکا در گذشته، ملتی داشته که عموماً 10% از درآمد خودشون رو پس انداز میکردن. این کار نه تنها به رشد اقتصاد کمک میکرده، بلکه در سختی و بلا هم نجاتشون میداده. اما اقتصاددانهای امروزی مدام از ارزش پسانداز توی ذهن آدمها کم میکنن.
ثبت ديدگاه